۱۳۸۸ دی ۴, جمعه

روجا چمنکار، برنده ی شعر زنان ایران (خورشید) شد

عکس از: آرشیو رضا شبانکاره

روجا چمنکار، شاعر برازجانی مقیم فرانسه، با سومین مجموعه شعرش- با خودم حرف می زنم- برنده ی دومین دوره شعر زنان ایران(خورشید)شد. این شاعر در حالی توانست این عنوان را به خود اختصاص دهد، که بسیاری از شاعران برحسته ی زن ایرانی نتوانسته اند آثار شعری خود را برای انتشار از فیلتر و کمیته ی ممیزی و سانسور وزارت ارشاد عبور دهند.
نامزدهاي نهايي اين دوره، «با خودم حرف مي‌زنم» اثر روجا چمنکار، نشر ثالث؛ «به کسي نگو» اثر کتايون ريزخراتي، انتشارات آهنگ ديگر؛ «دنيا چشم از ما برنمي‌دارد» اثر الهام اسلامي، نشر شاملو؛ «هيچ باراني اين همه را نخواهد شست» اثر شبنم آذر، نشر ثالث؛ و «يکي از ما بايد به او مي‌گفت» اثر فرشته ساري، نشر ثالث بودند.
سومین مجموعه شعر روجا چمنکار، در آبان ماه 1387 خورشیدی منتشر شد . این مجموعه شعر که "با خودم حرف می زنم" نام دارد، در بر دارنده ی 21 شعر شاعر است.
چمنکار در گفت و گویی که در سال 87 با او در هفته نامه بیرمی داشتم، درباره ی این کتاب گفته است: کتاب دو سال پیش تمام مراحلش توسط نشر ثالث انجام گرفته بود ولی متاسفانه به علت تاخیر در صدور مجوز، در ارديبهشت ماه 1387 منتشر و از سوی این انتشارات روانه ی بازار کتاب شد. وی خاطر نشان کرد: این مجموعه قرار بود با نام "لبهایم را از پشت بام فراری بده" انتشار یابد که به دلایلی با تغییر نام ،"با خودم حرف می زنم" منتشر شد. چمنکار افزود: این مجموعه شعر که شامل بیست و یک شعر سپید است در فاصله ی زمانی سال 1382 تا 84 است که البته بسیاری از این اشعار در مجلات، روزنامه ها و سایت های ادبی کشور و جنوب منتشر شده اند.
صاحب اثر "با خودم حرف می زنم" از حال و هوای این مجموعه نیز چنین گفت: "به هر حال قطعن اشتراکاتی با شعرهای بلی ام خواهد داشت ولی معتقدم تا وقتی کار تازه ای انجام نداده ام و از فضا، زبان ،جهان و ساختار اشعار قبلی ام فاصله نگرفته ام و وارد جهان بکر دیگری نشده ام نه باید کتاب را چاپ کنم. بدین معنی که تا وقتی بدانم در شعرهایم صرفا دارم خودم را تکرار می کنم دست به چاپشان نمی زنم. این به معنای تکرار و تداوم برخی ویژگی های درونی و شخصی شده در اشعارم نیست بل که به معنای گذشتن از تجربیات تجربه شده و جستجو و کشف تجربیات تجربه نشده است ".
وی در پاسخ به این پرسش که شعر را چگونه می نگرد، این پاسخ را از او می شنویم:
" شعر برای من یک جریان زودگذر، موقت و کوتاه مدت نیست، پر کننده ی فضای خالی زندگی ام نیست. حتا دیگر برایم گریستن و ارام شدن هم نیست، پر رنگ تر از همیشه چنان حضور تپنده ی خود را در تک تک سلول هایم اعلام کرده است که نمی دانم من او را می نویسم یا او مرا.
در ادامه نيز شعری از این مجموعه را می خوانیم:

اصلن نباش
اصلن به دیدنم نیا
دوستت دارم را توی گل های سرخ نگذار
برایم نیار
اصلن به من
به ویلای خنده داری در جنوب فکر نکن
سردرد نگیر
عصبی نشو
اصلن زنگ در
تلفن
خواب
خیال
خلوت مرا نزن
این قدر نمک روی زخم من نپاش
اصلن نباش
با این همه
روزی اگر کنار بیراهه ای عجیب حتا
پیدایم کردی
چیزی نگو
تعجب نکن
حتمن به دنبال تو آمده بودم .
معرفی شاعر:
روجا چمنکاردر سال 1360 خورشیدی در محله ی کلیجای برازجان متولد شده، دیپلم گرفته ی ریاضی و فیزیک در مدارس همین شهر است. دوران دانشجویی خود را در دانشگاه تهران سپری کرده و همزمان هم سرایش، مطالعات و فعالیت های فرهنگی و ادبی خود را دنبال کرده است.
فارغ التحصیل کارشناسی ارشد اادبیات نمایشی دانشگاه تهران است. وی چندین سال است که از خبرسازان ادبی ایران به شمار می رود. او در دهه ی هشتاد حضوری بسیار فعالانه داشته که می توان به انتشار مجموعه شعر "رفته بوی برایم کمی جنوب بیاوری" در سال 1380 و 1387- مجموعه شعر سنگ های نه ماهه (1381) و تولید فیلم مستند "زندگی و شعر منوچهر آتشی" اشاره داشت. مجموعه شعر "رفته بودی برایم کمی جنوب بیاوری" کاندیدای سومین دوره ی جایزه شعر امروز ایران و با مجموعه شعر "سنگ های نه ماهه" برنده ی جایزه چهارمین وره ی شعر کارنامه و شعر پروین اعتصامی شده است. چمنکار در سال 1384 به همراه "بهاره رضایی"به جشنواره ی دو سالانه شعر فرانسه هم دعوت شد که در آنجا هم شرکت کرد. علاوه بر انتشار سومین دفتر شعرش "با خودم حرف می زنم"، قرار است پایانامه ی تحصیلی خود را که به نمایشنامه های لورکا اختصای دارد در کتابی با رویکرد تحلیلی و پژوهشی منتشر نماید. وی مدتی در دانشگاه آزاد تهران تدریس می کرد و هم اکنون در فرانسه به سر می برد.
رضا شبانکاره
مطالب مرتبط:
٭ معرفي بهترين دفتر شعر زنان روجا چمنكار خورشيد را در دست گرفت + نوشته شاعر با تقدير از فرشته ساري و بنفشه حجازي (دانوش به نقل از ایسنا)

۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

نگران نباش؛ آن که کنارِ پنجره انتظار مي کشد

عکس از: رضا شبانکاره
سخن دبیر
سرویس ادبی هفته نامه بیرمی که از سوی من اداره می شود، در شماره ی جدید خود، دو صفحه از صفحات خود را به محمدرضا محمدزادگان- شاعر و داستان نویس دشتستانی- اختصاص داد.
محمدرضا محمدزادگان حدود دو دهه است که در زمینه ی سرایش، داستان نویسی فعالیت قلمی دارد. هر چند بنا به شعر بودن اولین و تنها کتاب منتشر شده اش، او را بیشتر به عنوان شاعر می شناسند، اما در کارنامه ی ادبی محمدرضا می توان داستان های کوتاه درخشان و خوبی دید که به دلایلی فرصت مناسب انتشار در هیات یک مجموعه را نداشته اند. به هر روی چندتایی از داستان های محمدزادگان در مجلات و تارنماهای ادبی منتشر شده است. وی چندین دفتر شعر و داستان دارد، که تنها مجموعه شعر "بدرود امی تیس" اش در سال 84 فرصت انتشار یافته است. این مجموعه شعر به هنگام انتشار توانست نظر و توجه محافل ادبی و مطبوعات استان بوشهر را به خود جلب کند، در آن زمان مطالب خوبی درباره ی آن نوشته شد که نوید یک شاعر توانمند را داد.
برای این شاعر جوان و خوش آتیه، آرزوی موفقیت روزافزون داریم.
آن چه در پی می آید لینک مطالب پرونده ی شاعرانگی محمدرضا محمدزادگان در هفته نامه بیرمی است.
رضا شبانکاره

آن که کنارِ پنجره انتظار مي کشد (یادداشت دبیر، خود زندگی نامه نوشت و چند شعر منتشرنشده ی شاعر)




داستان کوتاه (بیدسایه)


مطالب دیگری نیز- در این رابطه -هست که به زودی بر روی تارنمای هفته نامه بیرمی قرار می گیرد.

۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه

محمدعلی سپانلو - شاعر و پژوهشگر- در گفت و گو با رضا شبانکاره مطرح کرد: زبان شعری شاملو، زبان عفت و دردهای مشترک ایرانیان شده است


محمدعلی سپانلو - شاعر و پژوهشگر- در گفت و گو با رضا شبانکاره مطرح کرد: زبان شعری شاملو، زبان عفت و دردهای مشترک ایرانیان شده است


اشاره: دوم مردادماه، سالروز از دست شدن شاعر سترگ و خوشنام ایرانی، احمد شاملو (ا.بامداد)است. امسال در نهمین سالگشت بدرود این خدمت گزار عرصه ی فرهنگ و ادب، شاعرو مترجم به یادماندنی قرار داریم. به قولی، شاملو شاعری ست که "دردهای مشترک ایرانیان را فریاد کرده است"از سویی دیگر باید گفت، شاملو چون نهادی بزرگ در عرصه ی فرهنگ و ادب این دیار قد برافراشت و با همه ی دردمندی ها و آلام فردی و اجتماعی اش، کارهایی را پی گرفت، که قاعدتن می بایست به صورت گروهی انجام می شد. اما شاید این همه، به تنهایی از دست او ساخته بود؛ دکلمه هایی هنرورزانه اش، ترجمه های منحصر به فردش، تحقیق و پژوهش های ارزنده یی چون کتاب فرهنگ کوچه که با همیاری همسرش- آیدا سرکیسیان- انجام گرفت و هم اکنون نیز با پی گیری او در حال چاپ مجلدهای باقی مانده هستیم و چه بسا با شاملو بود که وجه متشخص گرایانه ی شعر نو ایران در عرصه ی جهانی خوش درخشید، و کارهای مبتکرانه ی دیگری هم چون اهمیت دادن به برگزاری شب های شعر برای اولین بار در ایران و توجه بیشتر و جدی به ژورنالیسم ادبی. شاملو هیچ گاه از پای ننشست و چون بزرگمردی آزاده و رها، فرهنگ ایران و بشریت را پروراند و بالنده تر از گذشته کرد.
آن چه در پی خواهید خواند (چنان چه تمایل داشته باشید)، گفت و گوی من با محمدعلی سپانلو، شاعر و پژوهشگر ایرانی است که در سال 1384 به بهانه ی هم چنین روزی، در روزنامه ی بین اللمللی نیم نگاه (شیراز) و هفته نامه بیرمی به چاپ رسید.
به دلیل این که لازم بود، به نوبه ی خودم سالروز زاده شدن شاملو را پاس بدارم و هم چنین نبود متن الکترونیکی گفت و گو در فضای اینترنت، بد ندیدم مطلب یادشده را با ذکر مقدمه یی در اینجا بازچاپ نمایم.

آشنایی با محمدعلی سپانلو:محمدعلی سپانلو از فرهیخته گان ارزنده ی روزگار ماست. وی علاوه بر سرودن شعر، در ترجمه، تحقیق، تحلیل و نقد، تصحیح متون و روزنامه نگاری دست توانایی داشته و دارد و در این حوزه ها آثاری سترگ و ارزشمندی در صحنه ی فرهنگی بشری و ایران، خلق و تجربه کرده است.سپانلو تاکنون حدود شانزده دفتر شعری و چندین و چند اثر تحقیقی و ترجمه در کارنامه ی فرهنگی و هنری خویش به ثبت رسانده است. او حتا در کنار منوچهر آتشی، در فیلم ناصر تقوایی به نام "آرامش در حضور دیگران" و .... نیز ایفای نقش کرده است.او هم چنین افتخار دست یابی به نشان شوالیه فرانسه و جایزه شعر ماگس ژاگوب و ... را دارد.بر آن شدیم تا به مناسبت ششمین سالگرد درگذشت شاملو، گفت و گویی با سپانلو داشته باشیم که همکار و اولین کاشفان شعر شاملو بوده است:
شبانکاره: آقای سپانلو! شما چگونه با شعر و شخصیت شاملو آشنا شدید؟

سپانلو: اولین بار با شاملو در خانه ی پدر دوستم- ناصر شاهینی پر- آشنا شدم. شاید از نخستین کاشفان شعر او بودم و این طور شد که من مجذوب اشعار و شخصیت شاملو شدم. او هم نخستین کسی بود که شعر مرا دید، ویرایش کرد و در مجله ی "فردوسی" آن زمان به چاپ رساند.
شما هم در شب های شعر خوشه در دهه ی چهل حضور داشتید؟
سپانلو: بله، گاهی علاوه بر حضور در شب شعر خوشه در مورد آثار جوان ترها مورد مشورت ِ شاملو قرار می گرفتم.
شما گفتید گاهی اوقات مورد مشورت شاملو قرار می گرفتید. کمی بیشتر در مورد همکاری اتان با شاملو می گوئید؟
سپانلو: در مجله ی خوشه که شاملو، سردبیری آن را به عهده داشت، بخشی بود تحت عنوان "هوای تازه" که من گه گاه با شاملو همکاری می کردم. در آن جا بیشتر با شعر جوانان سر و کار داشتیم، من این شعرها را می دیدم و نظر می می دادم.
شب شعر خوشه که به همت شاملو برگزار شد تا چه حد در جامعه ی ادبی تاثیر گذار بود و چه تاثیراتی او با چنین کاری در زمینه ی شعر گذاشت؟
سپانلو: احتمالن شب شعر برای اولین بار در ایران برگزار می شد. به هر حال یکی از ابداعات ذوقی و هنری شاملو بود. مراسم شعر خوشه هفت شب در سالن باشگاه شهرداری تهران در خیابان سعدی برگزار شد. شاملو در کار ابداعات فرهنگی و ادبی، کنار برگزاری شب شعر، نمایشگاه نقاشی، برنامه ی تآتر و موسیقی نیز ترتیب داد.ب
رنامه های شاملو به خصوص شب شعر خوشه، توانست شاعران مطرح و چهره های نوپردازی نیز به جامعه ی ادبی آن روز ایران معرفی نماید؟سپانلو: شاید مهم ترین نتیجه ی این شب های شعر، اعلام رسمی شعر نو و اعلام حضور نسل تجدد طلبی بود که تا پیش از آن- جز تلاش های منفرد- به چشم جامعه نمودی نداشته بود. تقریبن مثل یک حزب.
من کمی بعد در مجله ی فردوسی، یادداشتی نوشتم که آن شب ها را – یک رابطه ی بی زبان و اتحادیه ی تنهایی- تعبیر کردم.
شما در شب های شعر خوشه و فضای شعر دهه ی چهل و پنجاه حضوری فعال داشته ئید. فعالان ادبی و محافل فرهنگی آن زمان چه ارزیابی از اقدامات شاعرانه و شعرهای شاملو داشتند؟
سپانلو: در آن زمان شاعر مطرح شعر نو- نادرپور- بود و شاملو را فقط خواص می شناختند. اتفاقن آن شب ها نخستین مرحله ی عروج شاملو و مطرح شدن او به طور وسیع در ذهن هموطنان و شعردوستان بود.
تلقی شما از شعر شاملو چیست و نسبت به فضای سیاسی آن زمان تا چه حد شع او را می توان چریکی و سیاسی دانست؟
سپانلو: شعر شاملو در دوران معاصر، بخشی از میراث فرهنگی ماست.
شاملو در ادبیات ما، شاعر ماندگاری است. به نظر من رکن اندیشه گی شعر شاملو، نگرش اومانیستی و انسان گرایی او است. اسطوره ها و مفاهیم درونی اشعار شاملو، مبتنی بر انسانیت، اخلاق انسانی و حقوق بشر است. او در کلیت شعرهایش نوعی تفکر جهان شمول و جمعی داشت.
عشق، آزادی، رهایی.اما در مورد اشعار سیاسی و چریکی شاملو که شما اشاره کردید، باید بگویم هر شاعری حرف های اجتماعی و نگرش های سیاسی تفردی خود را دارد. یعنی تعهدی نسبت به زمان و زندگی معاصر دارد. پس در دورانی، در شعرش نگرش های سیاسی را می بینیم. ولی اعتقاد دارم به طور کلی باید شاملو را بیرون از زمان بررسی کرد، زیرا شاملو فراتر از زمان خاصی قرار می گیرد و شعر خوب هم همین ویژگی را از منظر من داراست.
برحسته گی شعر شاملو را در چه چیزی می بینید؟
سپانلو: بی شک شاملو شاعر بزرگ و تاثیرگذاری است و شاعریست که سعی دارد، انسان ها را با یکدیگر پیوند دهد. زبان او، زبان عفت و دردهای مشترک ایرانیان شد. این نکته را هم تاکید کنم که شاملو را به عنوان شاعریبزرگ بشناسیم و نه یک نظریه پرداز و تحلیل گر ادبی.
چرا او را نه باید به عنوان یک نظریه پرداز ادبی بشناسیم؟!
سپانلو: شاملو از دانش ئوری و نظریات ادبی پائینی بخوردار بود. بسیاری از تفسیرهای او درمورد ادبیات کلاسیک ایران اشتباه بوده است. به گمان من شاملو تعبیر و تفسیر درست و مناسبی از ادبیات کلاسیک ما نداشت. تفسیرهایی شاملو در مورد فردوسی و حافظ ارایه می دهد، ارزش والایی ندارد.
به نظر شما- شعر شاملو با توجه به آموزه هایش، تا چه حد شرقی و تا چه حد غربی است؟
کدام یک از این نگرش ها- شاملو را تحت تاثیر بیشتری قرار داد؟سپانلو: شاملو پیش از این که تاریخ ادبیات ایران و آثار کلاسیک ما را بخواند، علاقه ی وافری به ادبیات غرب داشت و مطمئنن بهره ها و تجربه های خاصی هم از ادبیات غرب برد.
وقتی می گویم، تفسیرهایی که شاملو درباره ی فردوسی و حافظ دارد، برداشت غلطی است از همین روست که تسلطی بر آثار کلاسیک ندارد. او در سن پخته گی به خواندن جدی آثار و متون کلاسیک ادبی ایران روی آورد، به همین خاطر حتا معتقدم شاعر بودن شاملو معجزه است. زیرا دانش تئوری و نظریات ادبی او نسبت به زمانه ی خود پایین بود، اما او در شعر ایران پدیده یی یگانه شد و به همین خاطر می گویم شاعر شدن او یک معحزه است. اما شاملو، یک شاعر ذاتی است که ذات فرّار شعر را دریافت. البته تحت تاثیر ادبیات غرب تا شعر کلاسیک ایران.
حالا خود جنابعالی که چندین دهه است در عرصه ی شعر و ترجمه فعالیت دارید، تلقی شما از شعر چیست؟ به این لحاظ که همراه جریان شعری شاملو بوده ئید؟
سپانلو:
دغدغه ها و نگرش های من در شعر می تواند بسیار متفاوت باشد. مثل هر نویسنده یا شاعری به آزادی، عشق و صلح باور دارم. ولی دغدغه ی اصلی من همیشه مبارزه با خود هست که باید وسوسه ی هر هنرمندی باشد. شاعر نباید خود را تکرار کند و کار مکرر و تکراری را نباید اصلن چاپ کرد.نسلی که شما به آن اشاره کردید، باید بگویم - من و همسالان شاعرم در این طیف- سعی کرده ییم جنبه های اجتماعی و دردهای مشترک و مسائل تعمیم یافته ی انسانی را فراموش نکنیم.
مخاطب اثر علاوه بر درک زیبایی اثر در جست و جوی جهان بینی شاعر و نویسنده است و در پی این است که خالق اثر، به او چه چیزی الهام می بخشد. وقتی ما شعر می خوانیم، آرزو داریم چیزی به ذهنیت خود اضافه کنیم و به گمان من ((پیام و مفهوم)) در اشعار نسل ما یکی از ویژگی های برجسته و تاریخی این نسل است.
حالا بحثی در جامعه ی ادبی ما وجود دارد، تحت عنون جهانی شدن یا جهانی بودن شعر ما، شما با توجه به اینکه در عرصه ی جهانی شعر حضور دارید و ترجمه هم می کنید، شعر معاصر و امروز ما که شعر شما و شاملو هم در این حلقه قرار می گیرد، در جهان به خصوص فرانسه با چه کیفیتی ترجمه شده و از چه جایگاه و بازتابی برخوردار است؟
سپانلو: شاملو، هم چون (( فردوسی، مولوی، سعدی، حافظ و خیام )) جز میراث شعر ایرانی و پارسی است.شاملو همواره در دوران حیات شاعرانه گی اش، فراتر از عادت ها حرکت می کرد و این خود ندای تازه یی بود که در عین حال بشریت را مخاطب قرار می داد.متاسفانه اشعار شاملو خوب و حرفه یی ترجمه نشده اند. یعنی بیشتر شاعران ما در ترجمه ی اشعارشان به زبان های دیگر بدشانش بوده اند. ترجمه هایی که من از شعر شاملو به فرانسه دیده ام، اغلب حق را ادا نمی کند.(ولی مجموعه شعری که از من به زبان فرانسوی ترجمه شده، راضی کننده است)شعر شاملو ظرفیت های چندگانه یی دارد، و مترجم صرفن نمی تواند (کلمه) را معنی کند، بل که باید ترجمه، هنر زبان ورزی و لحن شاملو را هم منتقل کند. این ظرفیت های شعری شاملو کار مترجم را سخت می کند.
با این حال یک زمان شاملو جز پنج نفر نامزد نهایی دریافت جایزه نوبل ادبی در جهان شد که بالاخره آقای (گلدینگ) این جایزه را دریافت کرد. شاملو به خود من گفت: ((وقتی خبرنگار سوئدی به من تبریک گفت، خیال کردم جایزه ی نوبل را گرفته ام. در صورتی که به خاطر حضور من در بین پنج نفر نامزد دریافت جایز بود ))با این وجود حضور نام شاملو در کنار کاندیدای جایزه نوبل ادبی، خود سند قاطعی است به ظرفیت ها و جایگاه والای ادبی او در شعر جهان.
مرکز خلاقیت و نوآوری و بدعت گذاری شاملو را در چه نوع شعر یا کدام یک از کتاب های شعر ایشان می دانید؟
سپانلو:
پاسخ این پرسش کمی به سلیقه بسته گی دارد، اما در فراز و فرودهای زندگی شعری شاملو من سه قله را انتخاب می کنم.(هوای تازه – دشنه در دیس- ترانه های کوچک غربت)
اگر بخواهیم شعر شاملو را به عنوان میراث فرهنگی معاصر ایرانیان تلقی کنیم، چه گونه می توان از این میراث در جهت اعتلای فرهنگی و شعر معاصر ایران بهره ی لازم را برد؟
سپانلو:
به گمانم با الگو کردن تلاش های خستگی ناپذیرش، نگاه نافذ به زندگی، زبان و عشق اش به انسان و آزادی می توان به این نتیجه رسید. اما نه با تقلید از سبک شخصی و درونی شده ی او.
پایان

۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

در گفت و گوی رضا شبانکاره با منصور پایمرد مطرح شد: عشق است که روح و جان تازه یی به آتشی می دهد


...
خانه ات سرد است؟
خورشیدی در پاکت می گذارم و برایت پست می کنم.
ستاره کوچکی در کلمه یی بگذار و به آسمان روانه کن.
بسیار تاریکم

بخشی از شعر زنده یاد منوچهر آتشی
شاعر از دست شده ی جنوبی ایران


بیرمی: آن چه در پی می آید، ما حصل گفت و گوی رضا شبانکاره، روزنامه نگار هم استانی با منصور پایمرد، رئیس هیات مدیره ی انجمن دوستداران حافظ شیراز درباره ی جایگاه شعری منوچهر آتشی است که تقدیم شما خوبان می شود.
پایمرد، متولد سال 1329 خورشیدی در شیراز است. وی دوران تحصیل با شعر و ادبیات زندگی کرده و تا امروز همراه و هم نفس همیشگی اش بوده است. شعرهای بسیاری در نشریات مختلف منتشر کرده است. پایمرد مجموعه شعری به نام "دستی از خورشید و تشتی از دریا" (1358) و کتاب های تحقیقی "شخصیت امیرمؤمنان در ادب عرفان اسلامی" و "سلوک باطنی حافظ" را نیز در کارنامه ی ادبی خویش دارد. او در زمینه ی عرفان و ادبیات فارسی به ویژه شعر و اندیشه حافظ، بیش از 50 مقاله در نشریات و مجلات مختلفی چون ادبیات و فلسفه، رشد ادب فارسی، معارف، نشر دانش و ... منتشر کرده است و دو کتاب درباره ی شعر حافظ آماده ی چاپ دارد.

شبانکاره: آیا می توان آتشی را شاعری نوآور دانست و این نوآوری را در چه مسائلی از شعر او می توان دید؟
پایمرد: آتشی را در میان شاعران معاصر تنها با نیما می توان مقایسه کرد؛ چون در هر دو، حرکت به سمت کمال و تعالی کاملاً دیده می شود. نیما و آتشی هر دو از شعر قدیم و کلاسیک ما آغاز می کنند و به شکل هایی از شعر مدرن می رسند و در این مسیر جایی متوقف نمی شوند یا به تکرار خود نمی پردازند، چنان که در بسیاری از شاعران هم روزگار او دیده می شود یا می بینیم.

شبانکاره: وجه تشخص یافتگی شاعرانگی آتشی را در چه می بینید؟
پایمرد: به گمان من آتشی در طول حیات ادبی اش، دو دوره ی شاعرانگی دارد. دوره ی اول تا سال 1348 است که مجموعه شعر "دیدار در فلق" را منتشر می کند. ویژگی های این دفتر را می توان لحن حماسی و مرثیه سرایی برای قلعه ها، اسب ها، نخل ها و ... از دست رفته ی دیارش که چیز جدید تر و تازه تری هم جایگزین آنها نشده است، دانست.
خود زنده یاد آتشی، این دوره شعری اش را بازبینی و نقد کرده است. او می گوید شاعر عصر ارتباطات، فیزیک کوانتومی چه گونه است خود را در خیابان یله می کند. باز هم خودش می گوید، شاعری که در یک کلیشه بماند، به تکرار خودش می رسد و خوانندگان کلیشه یی را هم به وجود می آورد. بنا بر این آتشی بعد از سکوت ده ساله، از خاکستر گذشته سر بلند می کند و با کتاب "وصف گل سوری" و "گندم و گیلاس" زبان حماسی را به زبان تغزلی تبدیل می کند و فضای معدود بومی گری گذشته ی خود را به فضایی گسترده تر و انسانی تر تغییر می دهد و نگاهی جهان شمول پیدا می کند. از این دوره به بعد است که شعر آتشی دائما در حال تغییر، رشد و بالندگی است و ناخواسته یک جریان شعری مخصوصاً در بچه های جنوب به وجود می آورد.
شاید آن تشخص و تمایزی که ما به دنبالش مثلاً در شعر شاملو هستیم، در شعر آتشی دیده نمی شود، اما به نظر من به آتشی کم پرداخته شده و در آینده بیشتر به او و شعرش پرداخته خواهد شد و دستاوردهای شعر آتشی و خدمتی که او به شعر معاصر ایران کرده برای جوانان علاقمند به شعر، ارمغان ارزنده یی خواهد بود. هنوز وجه نامکشوف آتشی، زیر خاکستر مانده است!
بیرمی: آیا می توان وجه تمایزی بین آتشی بوشهر نشین با آتشی مرکز نشین قرار داد؟
پایمرد: آتشی در آن ده سال سکوت به نقد خودش و شعرش می پردازد و می داند اگر بخواهد اگر بخواهد به تکرار خودش بپردازد به چیزی فراتر از "دیدار در فلق" نخواهد رسید. "دیدار در فلق"، نسبت به دو کتاب قبلی او "آهنگ دیگر" و "آواز خاک" چیزی بر ارزش آتشی نیافزوده است.
مرکز نشینی گرچه صدمه های فراوانی به زندگی فردی، خانوادگی و ... او وارد کرد، اما آتشی با برخاستن از خاکستر تلخی، نگاه و جهان یک شاعر امروزی را به دست آورد و با دیدگاه های شاعران مدرن جهان آشنا شد و شعرها را در یک بستر انسانی تر و گسترده تری مطرح کرد که به سود خودش و ادبیات ایران منتج شد. اما آتشی هیچ گاه از خاستگاه و زادگاه خود دل نکند، چون در جا به جای شعرهای دوره دوم شاعرانگی او نیز تصویرها، واژه ها و فضای جنوب، نخلستان و دریا در شکل نوتری مشاهده می کنیم.

شبانکاره: به گمان شما چه عناصر شعری در کلام آتشی برجسته تر می نماید؟
پایمرد: تصویر سازی های زیبا و عشاقانه و نو او، همراه با بهره گیری از فضای بومی و جنوبی و همان حس عاطفی و غریزی نسبت به طبیعت و انسان که در محور آن "عشق" قرار می گیرد، عنصر اصلی تصویرسازی و اندیشه گانی شعر آتشی را تشکیل می دهد.

شبانکاره: مهم ترین عنصر شاعرانه گی زنده یاد آتشی را در چه می بینید؟
پایمرد: موضوع سخنرانی من در یادروز مرگ او، "جلوه های عشق در اشعار آتشی " بود. به زعم من آن چه آتشی را از نو زنده می کند و او را شاعر می سازد، بی شک عشق است. و وقتی هم می گویم عشق، عشق در همه ی ساحت ها،جلوه ها و بازتاب های آن است. چه عشق فردی، چه عشق به زاده گاه و جنوب و چه عشق به انسان.
عنوان مقاله ی من این سطر شعر آتشی است: "از کوره راه ساقه ی گندم نگار می آید" که همین سطر بیانگر آتشی به هستی را نشان می دهد. بی آن که آتشی را یک عارف بنامیم، اما نگاه معرفت شناسیک عارفانه و عاشقانه اش را در بسیاری از جاهای شعرش به خوبی می توان ملاحظه کرد.
آتشی یک عاشق به تمام معناست و همه چیز را در دوره ی دوم شعری اش از این منظر و چشم انداز نگاه کرده است.

شبانکاره: به غیر از عشق، به گمان شما تحولات و انگیزه های هنری منشاء تغییرات در شعر اتشی می شود یا سیاسی و ...؟!
پایمرد: در شعرهای آتشی هیچ گاه سیاست را به عنوان نگاه معمول در آنها می بینم.
معدودشعرهایی از او را می توان با رخدادهای مستقیم اجتماعی- سیاسی روزگارش تطبیق داد. کاری که به راحتی می توان در شعرهای "اخوان" یا "شاملو" پی گیری کرد.
آتشی خود معتقد بود شاعر نه باید پای بند یک ایدئولوژی خاص- حزب خاص- باشد. او می گفت شاعر باید سیاست شعر داشته باشد تا یک سیاسی کار باشد. چون ماندن در یک ائدلوژی، دست و پای رویکرد هنری و زیبایی شناسیک شاعر را می بندد و او را از پرواز روحی و آزاد اندیشی باز می دارد.

شبانکاره: از منظر خودتان کدام یک از آثار شعری آتشی را بیشتر می پسندید و بیشتر با آن ارتباط برقرار می کنید؟
پایمرد: "وصف گل سوری" و "گندم و گیلاس" را بیشتر می پسندم. من شعرهای عاشقانه ی او را بیشتر از سایر اشعار او دوست می دار و بر دلم می نشیند. منظورم از عاشقانه، نگاه انسانی و عاشق او به دیار، میهن و جهان و روابط انسانی و انسانییت اوست.

شبانکاره: چرا؟
پایمرد: چون احساس می کنم این گونه شعرها به روح، روان و ذهن و زبان آتشی، همگون تر و نزدیک تر است.
شبانکاره: ضمن تشکر از آقای زند پور که زحمت هماهنگی های لازم را برای انجام دادن این گفتگو متحمل شدند و هم چنین تشکر بابت میزبانی آقای محمد غلامی و خانواده ی گرانقدرشان، از شما هم که وقت خود را در اختیار من و خوانندگان بیرمی قرار دادید، سپاس ویژه دارم، امیدوارم در فرصت بهتری دوباره با شما گفت و گویی داشته باشم.
پایمرد: من نیز سپاسگزارم، امیدوارم پاسخ های درخوری به پرسش های شما داده باشم. برایتان موفقیت روز افزون در کارهای فرهنگی و ادبی آرزومندم . شاد و تندرست و پیروز باشید.

۱۳۸۸ مهر ۱۱, شنبه

گفت و گوي رضا شبانکاره با عبدالمجيد زنگويي پژوهشگر و گردآورنده ي غزليات منوچهر آتشي

غزل آتشي به روايت عبدالمجيد زنگويي
اشاره: مطلبي كه در پي مي آيد، متن گفت و گوي من با عبدالمجيد زنگويي شاعر و پژوهشگر بوشهري است كه در رابطه با ارتباط اش با منوچهر آتشي و كتابي كه حاوي غزليات آتشي است، مي باشد.
اين گفت و گو يكي، دو روز بعد از مرگ آتشي در سال 84 به صورت كتبي با زنگويي انجام شد و در ويژه نامه يي كه به سردبيري من در هفته نامه بيرمي درآمد، منتشر شده است.

از اين رو كه مهرماه سالروز زايش منوچهر آتشي است، بد نديدم اين مطلب را در اينجا بازچاپ نمايم.

جناب زنگويي،آشنايي شما با شعر و شخصيت منوچهر آتشي چگونه شكل گرفت؟
از هنگامي كه آتشي از چاه كوتاه به بوشهر آمد و در دبيرستان سعادت بوشهر به درس خواندن پرداخت با وي آشنا شدم.
اين نكته را هم اضافه كنم كه دو خانواده از پيش با هم آشنا بودند و رفت و آمد داشتند. خانواده مرحوم آتشي مدتي در محله ي كوتي بوشهر سكونت اختيار كردند و سپس به محله ي سنگي آمدند.اين صحبت مربوط به بيش از پنجاه سال پيش است.
در آن زمان من با نوذر برادر منوچهر در مقطع دبستان هم كلاس بودم و منوچهر دبيرستاني بود. از همان زمان كار سرودن شعر را آغاز كرده بود در سبك دوبيتي و غزل. در آن زمان هر چند از شعر چيزي نمي دانستم اما با او و اشعارش آشنا شدم و به طور مرتب با هم در تماس بوديم و هم ديگر را مي ديديم.

با توجه به اين كه خود شما قريحه سرودن شعر داريد، تا چه حد مراوده ادبي با هم داشتيد و تا چه حد از شعر و شخصيت خود آتشي متاثر بوده ايد؟
اگر بگويم به معني واقعي آتشي و محمدرضا نعمتي زاده مرا با شعر آشنا كردند سخني به گزاف نگفته ام.
به ويژه از آن روز كه منوچهر به سرودن شعر نيمايي روي آورد، پيوسته خود را از شاگردان منوچهر آتشي دانسته ام و تحت تاثير وي از نظر انديشه و فرم در شعر بوده ام . حتا گاهي اشعار خود را براي اصلاح و يا نظر خواهي به نظرش مي رساندم. به بين روي گردان نيستم از اين كه بگويم بارها و در جاهاي مختلف از نظر انديشه و ساختار شعري از ايشان متاثر بوده ام. نه تنها براي من، كه آتشي پيوسته در بوشهر و حتا در سطح ايران اثر گذار بوده است.
آتشي غير از شعر نيمايي كه مي سرود و ما به آن كاري نداريم، در كارنامه ي ادبي او گزيده غزليات اش هم مي بينيم. ايشان در غزل معاصر چه جايگاهي دارند؟
نقش و جايگاه آتشي در شعر نيمايي روشن است كه در اين جا كاري با آن نداريم. اما در غزل هم هر چند نه به عنوان كار اصلي شعر بل كه درحاشيه به عنوان تفنن.با اين حال به نظر من جايگاه والايي در غزل معاصر دارد.
آتشي غزل را به نسبت شعر نيمايي و آزاد آن گونه كه بايد جدي نگرفته است ولي آن را رد هم نمي كند.آتشي آن گونه نيست و نمي انديشد كه از گذشته و شعر كلاسيك ببرد و آن را ناديده بگيرد و يا مانند بعضي ها ارزشي برايش قايل نه باشد ولي بر اين باور بود كه غزل پاسخ گوي نياز امروزي جامعه نيست براي خودش غزل را حاصل خلوت خاص و تفنن خاصي كه براي هر شاعر و پارسي گوي- حكم نوعي تزيين و آرايش درون مستمر دارد هست و اغلب هم ناخواسته زمزمه مي شود.
انگيزه و عادت طبع آزمايي هم در ميانه هست. زيرا مطالعه ي مستمر ادبيات كلاسيك-ادبيات طولاني كلاسيك- كه اگر جزو برنامه ي هر شاعر پارسي گويي نباشد-غريب است.هميشه تو را به اين بازي بر مي انگيزد. عشق هم و اشراق هم، كه براي ما سرايندگان شرقي،(عادات كهنه)كهنه ناشدني هستند حضور دارند. پس غزل هم هميشه حضور خواهد داشت.
با همه ي اين ها غزل آتشي باري از تخيل-احساس-انديشه-نازك خيالي و ظرافت و صنايع شعري به ويژه تلميع و تمثيل را به دوش مي كشد و در اين راستا غزل هاي قوي كه با غزل هاي خوب معاصر قد مي زنند-ارائه داده است، بي آن كه ادعايي داشته باشد.
تلقي شما از گردآوري غزليات آتشي تحت عنوان(باران برگ ذوق)چه بوده است؟
آتشي از نوجواني سرودن دوبيتي و غزل را آغاز كرد.آن هم ترانه و غزل هاي لطيف و زيبا.
نمونه اش:
غزال ناز دشتستان تويي،تو
گل شاداب اين بستان تويي،تو
درخت خشك اين صحرا منم،من
بهار سبز جاويدان تويي،تو
يا در غزل
تو را ديدم سخن بر لب شكستم
پري ديدم كتاب عقل بستم
بيا بر دامنم چون ژاله بنشين
كه من چون لاله در راهت نشستم...
آتشي در نشست هاي دوستانه و در كنار اشعار نيمايي و آزاد گه گاهي غزل هم مي سرود و مي خواند.غزل هايي كه به نظر خواندني،ماندني و شايان توجه هستند.تعداد آن ها به اندازه اي بود كه مي شد و مي بايد در يك مجموعه بزرگ گرد آيند و اگر پافشاري و اصرار من نبود بي ترديد تمام آن ها به مرور از بين مي رفتند فكر مي كنم آدم دلسوزي هم نبود كه روزي در غياب او به فكر گردآوري و چاپ آن ها باشد.
البته چند غزلي اين سوي و ان سوي پيش اين دوست و آن دوست بود كه آن هم هرگز نمي توانست به صورت يك مجموعه حداقل در زمان زندگي شاعر در آورد.
اين بود كه بارها از او خواستم تا غزل ها و ديگر نمونه هاي شعر كلاسيك خودش را در اختيارم قرار بگذارد.آتشي خود اين كار را جدي-چندان جدي-نمي گرفت و مايل هم نبود.اصرار و پافشاري من او را به اين موافقت -چاپ غزل هايش- وادار كرد.
در حقيقت نگران بودم كه مبادا آثار كلاسيك آتشي روزي از بين برود و در معرض افكار و ديد خواننده گان آثارش قرار نگيرد. پس بايستي هر چه زودتر اين پراكندگي را جمع و جور مي كردم.
ويژگي هاي غزل آتشي را در چه مي دانيد؟
مطلبي را كه من از آتشي در كتاب باران برگ ذوق آوردم-چنين مي گويد:"غزل را با همان صورت كلاسيكش-حافظانه-صائبانه مي پسندم و گه گاه سعديانه و معتقد هم نيستم كه در قلمرو آن و صورت هاي معدود تصويري آن نواوري ممكن باشد يا من چنين كاري كرده باشم.عشق و اشراق،درآمدهاي مستداع و مستمر وجودند و چندان با تغييرات هم گام نمي شوند.خصوصاٌ آن جا تجلي شاعرانه دارند-پس چيزي به نام (غزل مدرن)يا(مثنوي مدرن)وجود ندارد يا من از آن غافلم...."
اين ديدگاه آتشي است از غزل با همه فروتني و شكسته نفسي پيرامون غزل خودش جالب اين است كه مدعي هيچ ابداعي در اين قالب نيست.
اما به نظر من در بسياري از غزل هاي آتشي ويژگي ها و تكاني را مي بينيم كه در بسياري از غزل هاي معاصر نمي بينيم يا كمتر-ضعيف تر مشاهده مي كنيم.غزل آتشي در عين سادگي و نداشتن پيچيدگي هاي لفظي و معنوي از حيث انديشه و استحكام و صنايع شعري همان گونه كه عرض كردم قوي،پربار،پر شور و با احساس است.
آقاي محمدعلي بهمني طي يادداشتي پس از مرگ آتشي در روزنامه همشهري ضمن انتقاد از غزليات آتشي از شما به عنوان گردآورنده ي آن گلايه داشتند.ايشان در اين يادداشت به اين اشاره كرده اند كه غزليات آورده شده آتشي در دفتر باران برگ ذوق، تفنني سروده شده اند.نظرتان در اين باره چيست؟
نخست اين را به گويم كه اين دفتر تمام غزل هاي آتشي را در بر نمي گيرد.غزل هايي بودند كه خود شاعر حذف كردند يا به عللي به كنار گذاشته شدند.و ديگر اين كه كمتر ديواني است كه تمام غزليات و يا اصولاٌ شعرها برتر يا برترين بوده باشند به ويژه كه غزل هاي اين دفتر در سنين-موقعيت ها-حالات و زمان هاي مختلف توسط شاعر سروده شده و بنا بر ارايه و پيشنهادات من از آنها استفاده شده است.
از ديگر سوي در تدوين و تنظيم اين دفتر به طور كامل تابع نظرات خود آتشي بودم،يعني اين كه نمي خواستم نام كتاب را ((باران برگ ذوق))بگذارم كه خود نامي ديگر برگزيده بودم. قرارم اين بود كه غزل ها را بر پايه ي حروف الفبايي تنظيم كنم ولي نظر شاعر بر اين بود كه بر پايه ي تاريخ سرودن شعر ها منظم گردد.ضمن اين كه احترام خاصي به غزل سراي بزرگ معاصر و دوست نازنين ام جناب محمد علي بهمني به نظر و ديدگاه اش دارم اما نمي خواستم غزلي از آن ها را حذف كرده باشم و اين گونه نبوده كه غزل هاي تفنني از غزل هاي حرفه اي و غير تفنني جدا كنيم.
اما اين كه آقاي بهمني اشاره فرموده اند غزل هاي آتشي تفنني است اين مسأله چيز ديگري است كه خود استاد آتشي هم گفته اند. زيرا آتشي فقط غزل سرا نيست و خودش را هم غزل سرا نمي داند –چه مي دانيم كه كار اصلي آتشي را اشعار نيمايي و آزاد تشكيل مي دهند و خود هم كه پيشتر گفتم مدعي ابداعي در غزل نيست و نبوده و قصد چنين كاري نداشته و اصلاٌ به آن هم معتقد نيست.
غزل هاي آتشي حاصل تفنن خاص و خلوت خاص او سروده شده اند.اما نه بايد فراموش كرد كه بسياري از همين غزلها با بهترين و برجسته ترين غزل هاي معاصر قد مي زند و بسيار جدي و حرفه اي به نظر مي رسند.
رويكرد آتشي از آنچه كه در مقدمه كتاب به آن اشاره كردند چرا غزل مدرن را قبول نداشتند و چرا غزل را به طور حرفه اي ادامه ندادند؟
ببينيد-به نظر استاد آتشي در قرن شيوع پست مدرنيسم بايد به گونه اي ديگر به غزل نگريست.باور دارد كه با پيشرفت زمان و علم و تكنيك و صنعت،شعر هم بايد متحول و دگرگون شود.در جوامع اروپايي و صنعتي و علمي ديگر اشعار قرون گذشته جايي ندارند و جزو آثار كلاسيك به شمار مي روند ولي چگونه است كه ما در ايران هنوز هم بيشترين اشعارمان را از غزال هاي سده ي هفتم و هشتم و نهم مي دانيم.
اين چيزي نيست جز اين كه بگويم جامعه ي ما بدون حركت و پيشرفت فكري و علمي و صنعتي بوده كه اين قدر عقب افتاده است.دليل ندارد كه مانند شاعران سده هاي گذشته بينديشيم و شعر به سرايييم.پس آتشي بر اين باور است كه كليت شعر از جمله غزل بايد تابع پيشرفت و دگرگونگي هاي زمان باشد كه تا كنون نشده.
نهايت اين كه تا عشق هست(كه هميشه خواهد بود)غزل هم خواهد بود.منتها به موازات تحولات اجتماعي_پس،چون غزل پاسخ گوي خواسته هاي فكري مردم زمانه نيست،آتشي هم حرفه اي به غزل نمي نگرد و بيشتر به شعر امروز توجه و عنايت دارد و وقتش را صرف آن مي كند.آتشي بر اين باور است كه قاب غزل در اين روزگار نمي تواند پاسخ گوي نياز مردم زمانه باشد.
البته اين را قبول دارد كه غزل در اين چند سال و دو دهه اخير از حيث مضمون و محتوا و نگرش هاي تازه دچار دگرگوني هايي شده است.آتشي جهان خاموش را پست نمي ديد.دنيا رو به تكامل و پيشرفت و تحولات لحظه اي و روزانه است. پس جهان براي هيچ كس- گروه و يا كشوري توقف نخواهد كرد. در اين دنيا شعر و ادبيات هم هنور نيز به ناچار تابع اين تحول و دگرگوني است.
جناب زنگويي غزل هاي چاپ نشده از او وجود دارد كه شما بخواهيد چاپ كنيد؟
هنگام چاپ كتاب (باران برگ ذوق)آن چه را يافت و خود صلاح مي دانست در اختيارم گذاشت.چند قطعه را هم پس از چاپ اين كتاب به من دادند كه در كتاب (سرود نخل و دريا)جا دادم.پس از چاپ اين كتاب او به من گفت چند غزل سروده ام. قرار هم بود كه در فرصتي مناسب در اختيارم بگذارند.من شتابي براي گرفتن آثار از خود نشان ندادم و ايشان نيز.دريغ كه اجل مهلتش نداد و چه زود روي در نقاب خاك كشيد.
پس بي ترديد آتشي هنوز هم غزل هاي چاپ نشده دارد كه اميدوارم در فرصتي مناسب چنان چه ورثه ي آن زنده ياد آن ها را يافتند و صلاح دانستند در اختيارم بگذارند تا بتوانم آنها را هر جا ممكن شود به چاپ به رسانم.
البته مهم اين است كه به چاپ رسند خواه به وسيله ي من و خواه به وسيله ي ديگري. پايان

۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

حضور در جلسه باز انجمن معتادان گمنام!!

درود بر دوستان عزيز!
ديروز فرصتي دست داد تا به همراه سه، چهار تن از دوستان شاعر و نويسنده همشهري در برنامه ي باز انجمن معتادان گمنام (NA) شركت جوئيم. حضور در اين برنامه به طور كلي داراي اهميت زيادي براي من و دوستان همراهم بود، از اين رو كه همگرايي، نشاط، پويايي، همكاري، همدلي، شجاعت، جسارت، قدرت انتخاب و خيلي چيزهاي ديگري كه در فضاي كنوني كشورمان از افراد و جامعه رخت بربسته است، در آنجا موج مي زد و خودنمايي مي كرد. وقتي فكر مي كنم، توي اين دو، سه ماهه ي اخير براي اولين بار بود كه دست مي زدم، مي خنديدم و كلي ذوق مي كردم، مي كرديم.
به هر روي فكر كنم، حضورم در اين برنامه قدري بيشتر از گذشته انگيزه و شور و نشاط به من داد و هم من با حضورم آنها را تشويق و ستايش كردم.
در جلسه ي باز ِ انجمن معتادان گمنام، حضور افراد غير معتاد يا اينكه كساني كه تمايل دارند از مواد مخدر دوري كنند يا با اين انجمن بيشتر آشنا شوند، اشكالي ندارد و بلامانع است.
اتفاقن پيام اصلي و ضرورت چنين جلسات بازي به قول خود انجمني ها، شيوه ي پيام رساني انجمن به جامعه است كه مي توان با حضور در NA ، فرد معتاد را از بند اعتياد رهايي داد.
من فكر مي كنم اين شيوه بسيار كارآمدتر و معنوي تر است، كه فردي كه تمايل به ترك اعتياد دارد خود را در بند برخي از پزشكاني، كه نام طبيب را بر خود نهاده اند، بياندازد. اين شيوه به اعتراف كساني كه تا كنون در پاكي كامل به سر مي برند، راه بي برگشت پاكي است.
البته سم زدايي، معمولن تحت نظر پزشك انجام مي گيرد.
به هر روي من از صداقت، جسارت و همدلي اشان و شور و نشاط و پويايي و مشاركت پذيري یی که در آن ها موج مي زد، خيلي حال كردم. مثلن پايان مراسم، اختصاص به جشن پاكي يك ساله ها داشت. منظور از پاكي يك ساله ها، اين است كه، كساني كه به مدت يكسال با حضور در اين انجمن، از مواد مخدر پاك شده اند و ديگر دود نمي گيرند، در جشني شركت مي كنند كه به افتخار پاكي آنها برگزار مي شود. اين افراد با رهجو يا راهنماي خود كه كمك به پاكي آنها كرده است، بر روي سن حاضر مي شوند و تجربه ي خود را در دوران معتادي و پاكي به حضار اعلام و اننقال مي دارند. فرد وقتي بالا مي رود با حفظ گمنامي خود، تنها اسم خود را اعلام مي كند و مثلن مي گويد: سلام... حسن معتاد هستم. و حضار نيز كه بيشتر دوستان و هم انجمني هاي اوست، همه با هم به اين طريق پاسخ او را مي دهند: سلام حسن...
بعد او شروع به بيان تجربيات و خاطرات خود از دوران وابستگي به مواد و بعد هم ترك اعتياد مي كند.وقتي هم، مي خواهند شمع جشن تولد دوباره يا پاكي خود را خاموش كنند. حضار با تشوق ممتد و سرور خواني، به شادي مي پردازند. مثلن همراه با كف زدن، ميگن مبارك مبارك... مباركه ايشاء الله .... ماشاء الله
اين دوستان اعتقاد دارند با ترك اعتياد، يك زنده گي دوباره را آغاز مي كنند و اسمش را هم مي گذارنند، تولد دوباره...
آنها بر اين باورند، اعتياد تنها يك مصرف افيون نيست، بل كه يك بيماري است كه ذهن، روح و جسم را مثل خوره مي تراشد و از بين مي برد....
آنها اعتقاد دارند يك معتاد تنها با حضور در NA مي تواند ترك موفقيت آميزي از مواد افيوني داشته باشد. زيرا كساني كه در آنجا حضور دارند، همدل با او هستند و او را با همه ي مشكلاتي كه دارد و هر آن چه كه هست مي پذيرند و دوست مي دارند و به كمك فرد مي شتابند.
انجمن هاي NA معمولن در فرهنگسراهاي خاص و پارك ها جلساتي را برگزار مي كنند و بر اين اصل برنامه اشان استوار است كه هر معتادي، مي تواند با ترك و قطع مصرف و نيت بهبودي به اين جلسات قدم بگذارد و با گرفتن رهجو يا راهنما و كار كردن دوازده قدم خود را مواد افيوني پاك كند. اين جلسات به جلسه ي خوشامد گويي معروف است.

پس از نگارش:
اصل برنامه ي NA بر جاذبه استوار است نه تبليغ!
N.A نام مخفف Narcotics Anonymous به معناي معتادان گمنام است. اين انجمن در سال 1953 تشكيل شد و اولين جلسه ي آن در جنوب كاليفرنيا برگزار شد. تا دهه ي 60 ميلادي فعاليت محدودي در سير نزولي عضوگيري داشت اما سرانجام در سال 1972 انجمن با تشكيل دفتر خدمات جهاني NA در لوس آنجلس، بلوغ و جهان شمولي خود را نشان داد.
امروزه ميليون نفر در جهان با بهره گيري از آموزه هاي جهان شمول، اخلاقي و عرفاني NA خود را از بند اعتياد به مواد افيوني رها مي كنند. انجمن به كساني كه در حال بهبودي يا خواستار بهبودي هستند كتاب پايه و بعد نيز دوازده گام را ارائه مي نمايد.
متاسفانه روزنامه ي جوان وابسته به دولت، انجمن NA در تهران را متهم به دخالت در اعتراضات خياباني جريانات اخير - پس از انتخابات- كرده است!!

۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

مادري در حال مطالعه!!

درود بر دوستان عزيز و گرامي!
اردي بهشت ماه امسال كه به بهانه ي برگزاري نمايشگاه بين المللي كتاب راهي تهران شدم. در نمايشگاه كتاب متاسفانه تعدادي از ناشرهايي كه لازم بود از آنها خريد كنم، وزارت ارشاد كه بيشتر به وزارت سانسور مي ماند، نگذاشته بود آن انتشاراتي ها در اين نمايشگاه حضور داشته باشند. از اين رو بايد براي پيدا كردن و خريد كتاب هاي مورد نظر، راهي خيابان انقلاب مي شدم.
در يكي از بعدازظهرها كه از راسته ي كتابفروشي هاي خيابان انقلاب ديدن مي كردم، توانستم اين عكس - به گمان خود، جالب- را شكار كنم...
همين

۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه

احضار روزنامه نگاران به بوشهر هم رسيد

احضار روزنامه نگاران به بوشهر هم رسيد
همان طور كه امت!! هميشه در صحنه!! شاهدند، پس از انتخابات رياست جمهوري، فضاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي كشور در وضعيت پيچيده و مبهمي قرار گرفت و عرصه هر روز بر فعالان اين حوزه تنگ و تنگ تر شد و مي شود. در اين وضعيت نيز شاهد احضار و بازداشت روزنامه نگاران اصلاح طلب، توقيف كلمه سبز، صداي عدالت و اعتماد ملي، فيلترينگ ده ها تارنماي خبري احزاب اصلاح طلب و منتقد دولت و سانسور و كنترل مطالب روزنامه ها منتقد بوديم.
از زمان شروع تبليغات ِ انتخابات تا كنون، برخي از نشريات اصلاح طلب بوشهري از اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان بوشهر، اخطار دريافت كرده اند.
در همين راستا با گزارش اداره کل ارشاد استان، به دادستاني، سه روزنامه‌نگار بوشهری به دادسرا احضار شدند.
اسماعيل حسام مقدم - فعال مطبوعاتي و روزنامه نگار- به همراه حسن لاوري - مديرمسئول و سردبير نصير بوشهر- و محمد باقر عباسي سملي- مدير مسئول هفته نامه توقيف شده ي سلام جنوب و روزنامه نگار- به دادسراي عمومي بوشهر احضار و تفهيم اتهام شده اند.
به گزارش تارنماي خبري بنا، مدیرکل اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان بوشهر با ارسال گزارشی علیه حسن لاوری مدیرمسئول نشریه نصیر بوشهر و محمد باقر عباسی سملی و حسام مقدم به دادستانی عمومی بوشهر خواستار برخورد با آنان شده است.
نصرا... شفیعی - مدیرکل اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان بوشهر - با برداشت نادرست، مطالب منتشر یافته در نشریه نصیر بوشهر را ضمیمه نامه‌اش نموده و از دادستان تقاضای تعقیب کیفری کرده است. بنابر این گزارش، بازپرسی شعبه دوم دادسرای عمومی بوشهر حسن لاوری مدیرمسئول نصیر بوشهر، محمد باقر عباسی سملی و حسام مقدم را به آن بازپرسی احضار نموده است.

۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

رضا شبانکاره، روزنامه نگار و فعال مطبوعاتی در گفت و گو با بیرمی:روزنامه نگاری بوشهر در ورطه ی بی معنایی

ر
رضا شبانکاره، روزنامه نگار و فعال مطبوعاتی:
روزنامه نگاری بوشهر در ورطه ی بی معنایی

گفت و گو از: میترا انبارکی- هفته نامه بیرمی

*بیرمی: در حال حاضر مشغول به چه کاری می باشید آیا غیر از حرفه خبرنگاری شغل دیگری هم دارید؟ اگر دارید چرا؟
شبانکاره: من در ابتدا آرزو دارم، روزنامه نگاران ایرانی یی که زندان هستند، از بند بلاتکلیفی رها یابند و روز هفده مردادماه - روز خبرنگار - در کنار خانواده و همکارانشان باشند.
درباره ی پرسش شما نیز این نکته را عرض کنم که ما اول باید تعریفی از کار داشته باشیم. به تعبیر حسن قاضی مرادی- مولف کتاب "کار و فراغت ایرانیان"- " در ساده ترین تعریف کار می توان گفت ، مجموعه وظایفی است که انسان، به خاطر دستمزد، و به منظور تولید کالاها و انجام خدمت به دیگران انجام می دهد. مطابق این تعریف کلی، کار فعالیت فکری، عملی و عاطفی است ..." تو باید به خاطر این فعالیت ذهنی و روحی، که انجام می دهی، ارضاء شوی و از مزایای اقتصادی، بیمه و اجتماعی دیگری برخوردار باشی یا نه؟!
اگر با چنین رویه یی کار انجام شود، خود را می توان به "حرفه خبرنگاری" و "روزنامه نگاری" منسوب کرد!! من که از این مزایا بی بهره ام و از برایند فعالیت نگارشی یی که انجام می دهم، حق التالیف یا حق التحریر اندکی که به من پرداخت می شود با آن نمی شود که گذران زندگی کرد. گذران زندگی که هیچ، با میزان حق التحریری که نصیب من می شود، حتا نمی توان کالاهای فرهنگی و فکری یی که نیازمند من ِ روزنامه نگار است، مانند مجلات تخصصی، کتاب و ... و ... نمی شود فراهم کرد! به فعالیت اقتصادی نیز مشغول نیستم. به گمان ام، وضعیت ایده آل و آرمانی من و شاید همه ی هنرمندان و نویسنده گان آن باشد، که از گذرگاه تلاش و کار فکری خود، باید درآمدهای لازم برای زندگی را کسب کرد.
من چند سال پیش نیز در یادداشت "تاویل روزنامه نگاری ایرانی"، مقوله ی روزنامه نگاری در ایران را به خصوص در نشریات محلی، بیشتر مبتنی بر علاقه دانسته بودم تا حرفه یا شغل. به زعم من، حتا مدیر مسئولان نشریات محلی با مقوله ی روزنامه نگاری به عنوان شغل نگاه نمی کنند، می دانید که همه ی مدیرمسئولان ما کارمند و مدیر هستند و هیچکدام نیز دارای تحصیلات آکادمیک رشته ی روزنامه ی نگاری نیستند.
بیرمی: وضعیت حرفه ای نشریات استان بوشهر چگونه است؟
*شبانکاره:
نشریات ما حرفه یی نیستند. کما این که من بر این باورم باید تعریف مشخصی از این "حرفه یی بودن" یا "شدن" ارائه کرد. از سوی دیگر دو وجه حرفه یی بودن را باید قائل شد. یک وجه بر خورد حرفه یی میان کارگر(روزنامه نگار) با کارفرما (مدیر مسئول) است و وجه دیگر آن خلاقیت و میزان آموزش و دانش تخصصی روزنامه نگاران و فعالین مطبوعاتی است. نشریات و بالطبع روزنامه نگاران استان از این رو حرفه یی نیستند. هنوز نشریه هایی هست که کادر فنی آنها خانواده گی اداره می شود، گرچه به نسبت چند سال پیش این نکته کمتر شده است. به نظر شما، نشریه یی که هنوز بعد از ده سال فعالیت مطبوعاتی، از جمع کردن نویسنده گان و روزنامه نگاران هم اقلیمی خود عاجز است و هیات تحریریه ی به سامان و منسجمی ندارد، آیا می توان آن را در وضعیت "حرفه یی بودن" یا "شدن" قرار داد!؟ اگر تلقی از حرفه یی بودن، مسئله ی "اقتصادی" است، باید بگویم مدیران مسئول مطبوعات محلی بوشهر خلاقیت و توانایی آن را ندارند که نشریات خود را بر"مطالبه محوری"، "مخاطب محوری" و "تولید محوری مطالب" پی ریزی کنند، و با جذب مخاطب و با تکیه بر تک فروشی، جذب آگهی و مشارکت های بخش خصوصی توان مالی خود را افزایش دهند، از این رو خود را وابسته به نهادهای دولتی و مراکز صنعتی می کنند و از این روست که دیگر قدرت نقادی و به چالش کشیدن ضعف های این نهادها را هم از دست می دهند و به جای این که نقش خود را به مثابه ی روشنگرانه در مطبوعات ایفا کنند، روزنامه نگاران ، مبدل به کاتب نویسانی می شوند که با مدح و ثنا به مدیر و سازمان های دولتی و ...، صله دریافت می دارند. روزنامه نگاران باید آن قدر، مقتدر و توانا باشند، که از رهگذر اندیشه و قلم خود ، علاوه بر حفظ قدرت چانه زنی و دیگر انتقادی و به چالش کشیدن قدرت رسمی، بتوانند زندگی مستقلی را بگذرانند و قلم را در راستای منافع سیاسی یا اقتصادی برخی نیز نچرخانند.
علی اکبر قاضی زاده - روزنامه نگار و استاد دانشگاه – درباره ی سیستم آگهی گیری در مطبوعات ، طی گفت و گویی با روزنامه اعتماد می گوید: "در گذشته ورودی تحریریه ما با ورودی سازمان آگهی ها متفاوت بود. ما اصلن آنها را نمی دیدیم اما اکنون دو جور آگهی داریم که در شهرستان ها نمود بیشتری دارد، یک جور آگهی هایی که به طور مشخص می بینیم، آگهی های روست. یک جور آگهی خطرناک داریم به نام Hiden ad که آگهی های پنهان است که ظاهرن دارند خبر می دهند اما خط دارد. ما حوزه این دو تا را با هم مخلوط کرده ییم. هیچ جای دنیا این کار را نمی کنند[...] این امر باعث می شود هیچ خواننده یی به نشریه شما اعتماد نکند." متاسفانه این رویکرد و این نکته به وفور در مطبوعات محلی استان بوشهر یافت می شود و در حال حاضر رشد قارچ گونه یی به خود گرفته است. ما در نشریات بوشهر شاهد تیتر فروشی، نشر آگهی تحت عنوان خبر، مصاحبه و ... بوده ییم. همین هفته ی گذشته دو، سه نشریه در استان، نیم صفحه ی بالای صفحه یک خود را به آگهی اختصاص دادند، جایی که باید تیتر و سر مقاله ی نشریه چاپ شود و نه ... از سوی دیگر نشریات ما که حدود یک دهه به فعالیت به اصطلاح مطبوعاتی می پردازند، هنوز از تشکیل یک هیات تحریریه ی منسجم و فعال عاجزند و توانایی همگرایی نیروهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی منطقه ی خود را ندارند، آیا در چنین شرایطی می توان انتظار حرفه یی بودن را از آنها داشت!؟ یا حتا وقتی نیرویی خوش ذوق نیز نصیب آنها می شود، توانایی ماندگاری آن شخص در کادرفنی یا هیات تحریریه را ندارند. یا وقتی نیروهای مطبوعاتی ما هنگامی که به شکل حرفه یی با مطبوعات ادامه همکاری می دهند، باید چندین نقش را انجام وظیفه کنند، این چه حرفه یی بودنی است؟! مثلا کسانی هستند که هم سردبیرند، هم صفحه آرا، هم نقش مدیریت اجرایی و هماهنگی نشریه را انجام دهند و وقتی خروجی کار مطبوعاتی اشان را می بینی و مرور می کنی، تنها چیزی که انجام نمی دهند، همان نقش مهم ((سردبیری)) است.

بیرمی: تکثر مطبوعات محلی در طی سال های اخیر تا چه اندازه بر فضای حرفه ای مطبوعات اثر گذاشته است؟
شبانکاره:
تکثری که شما بدان اشاره کردید متاسفانه در فضای مطبوعاتی استان به معنای لیبرالیستی و پلورالیستی با آن رو به رو نیستیم.
زمانی "حمید موذنی"- روزنامه نگار خوش ذوق و تحلیل گر برجسته ی بوشهری- به درستی به تکثر مطبوعاتی یی اشاره کرد، که (( در استان بوشهر مطبوعات زیادی داریم ولی از لحاظ معنا و محتوا همه یکی هستند و شبیه به هم، اما نشریات با اسم و لوگوهای متفاوتی منتشر می شوند.)) تکثر به زعم من به این معنا نیست که با چنین رویه یی که در استان بوشهر، ما شاهد انتشار پانزده تا هفده هفته نامه هستیم، باشد. در این فضای به اصطلاح متکثر(!!)، بیشتر رویکرد پوپولیستی و رانتیر مسلط است. استانی که فاقد روزنامه و مجله ی تخصصی در حوزه های فرهنگ، ادبیات و اقتصاد است (حوزه هایی که در استان بوشهر بی هیچ اغراقی، شاهد استعداد ها و پتانسیل های بالقوه یی هستیم) و شرایط فنی و حرفه یی چاپ و اداره کردن یک روزنامه در آن فراهم نیست، تکثر این چنینی بی معناست. تکثر موقعی معنا می یابد که شاهد دیالوگ، گفت و گو و گفتمان در حوزه ی عمومی باشیم. به لحاظ پیام، نشریات ما متکثر نیستند، در برخی از زمینه ها مثل ادبیات، نشریاتی هستند که "فضای متکثر" اما "بدون ایجاد گفتمان" را به وجود می آورند. یا به تعبیر علی اکبر قاضی زاده؛ ((برخی از روزنامه های محلی بسیار بد هستند. برخی روزنامه ها تمام مطالب را از روزنامه ها می برند و می چسبانند، می دهند چاپخانه فقط برای گرفتن سوبسیدها)) مطبوعات محلی بوشهر هم به زعم من با تکیه بر حرف های قاضی زاده با چنین رویه یی منتشر می شوند. بدون این که حرف تازه یی داشته باشند یا ظرفیتی از ظرفیت های نهفته ی روزنامه نگاری در استان را آشکار و بالقوه نمایند. این چه تکثری است که ما هنوز نیروی تحصیل کرده ی روزنامه نگاری نداریم و یا از طریق حمایت مطبوعات محلی، روزنامه نگاری نتوانسته است در سطح بین المللی و حتا ملی پیشرفتی در حوزه ی مطبوعات و روزنامه نگاری به دست آورد، مطبوعات محلی بوشهر هنوز نتوانسته اند، روزنامه نگاری را به نشریات و روزنامه های مرکز تحمیل و معرفی کنند. اگر احیانن موفقیتی هم شاهد بوده ییم، ناشی از خلاقیت و توانایی های فردی آن شخص بوده است و لاغیر.

بیرمی:چرا در سال های اخیر با ریزش مداوم نیروی خلاق در مطبوعات استان مواجه بوده ایم؟
شبانکاره:
اولین نکته یی که می توانم به آن اشاره کنم، مسئله ی خود کم بینی مطبوعات است. یعنی مطبوعات برای خود و روزنامه نگاران وابسته، حیطه ی محدودی را ایجاد می کنند و انتظار و توقع بیشتری از آن چه که هستند، از خود و افرادی که در آن قلم می زنند را ندارند. بسیاری از خبرها، که از مجرای روابط عمومی ها به دست نشریات می رسد، بسیاری از نوشته ها که به عنوان مقاله و یادداشت و ... در نشریات چاپ می شود، نیز از طریق اینترنت و واصله یی از سوی خوانندگان نشریات به دست می آید! از این رو اصلن مدیر مسئولان نشریات توانایی ایجاد خلاقیت و حتا تشویق را نزد خبرنگاران و اعضای هیات تحریریه ی خود ندارند. بسیاری از مدیران مسئول، مسئله ی عدم توانایی پرداخت حق الزحمه را مطرح می کنند، که همه ی این مدیران از آن می نالند، و به خاطر اینست اگر خبرنگار یا نویسنده یی نیز به چنین کارهای خلاقانه یی دست بزند، پس از مدتی دیگر ارضاء نمی شود و آن کار را پی نمی گیرد. بسیاری از افراد برجسته و خلاق را داشته ئیم و داریم که پس از مدتی فعالیت روزنامه نگاری خود یا مطبوعه یی را که در آن قلم می زده اند، رها کرده اند. مثلن آقای"امید غضنفر"، یکی از افراد خلاقی است که در"نصیر بوشهر" به برگزاری هفت اقلیم و انتشار پرونده و ویژه نامه های ادبی اقدام نمود. ایشان بعد از چند سال، دیگر نصیر را همراهی نکرد، و به سراغ کار دیگری رفت و اکنون دارد با "پیغام" همکاری می کند. یا "حمید موذنی" که بعد از این همه سال که سردبیری چندین نشریه را از سال 82 تا 86 تجربه کرده ومنشاء ایجاد صفحات و مطرح کردن مفاهیم جذاب و متفاوتی چون: کودکان، زنان، کاریکاتور و طنز، محیط زیست، نهادهای مدنی و ... ، برای اولین بار در نشریات بوشهر بوده است؛ آیا ما و نشریات محلی بوشهر، قدر این سرمایه اجتماعی و فعال بوشهری را می دانیم و ازآن بهره ی لازم را در فضای مطبوعاتی استان می بریم؟! جواب دریغ است و دریغ... به زعم من، "موذنی" تا حد بسیاری نحوه و نگاه خبرنویسی مطبوعات بوشهر را تغییر داد. چند سال پیش که البته هنوز استفاده از اینترنت فراگیر نشده بود، همه ی نشریات از طریق فاکس روابط عمومی ها، خبرهای صفحه اول و خبر و ... خود را تهیه می کردند آن هم با نگاه و رویکرد رسمی. اما او با خبرنویسی غیر رسمی، این سنت شکنی را آغاز کرد. یا افزایش تعداد صفحات و انتشار ضمیمه های ادبی، هنری و ... در نشریات بوشهر و یا معطوف شدن نشریات تحت سردبیری موذنی به عکس و تصویر در صفحه ی اول و بعدها انتقال این تجربه به دیگر نشریات. این ها همه تجربیات و آموزه هایی بود که موذنی به دست داد. کسانی هم هستند، که چندین سال جوانی خود را که در نشریات استان بوشهر گذرانده اند یا با محافظه کاری خود را وابسته به نشریات کرده اند و دیگر از آن خلاقیت، آفرینش گری و انتقاد گری خبری نیست یا ره خود را در زمینه و کار دیگری تغییر داده اند یا دیگر توان و انگیزه یی ندارند که به خلاقیت و آفرینش گری خود ادامه دهند. از سوی دیگر نشریات بوشهر نیز تمایل و توانایی ندارند، نیروهای خلاق خود را نگه دارند و معمولن نیز به بهانه ی نداشتن قدرت مالی، خود را مبرا از هر گناهی می دانند. وقتی روزنامه نگار نتواند با همکاری نشریه، استقلال مالی و فکری خود را از خانواده و .... به دست بیاورد، این خلاقیت و البته ماندگاری آن، چه گونه می تواند فرصت رشد و اعتلا یابد؟ و از سویی دیگر، نداشتن رویکردهای زیبایی شناسیک، درازمدت و حرفه یی مدیران مسئول، امکان تداوم همکاری نیروهای خلاق با نشریات محلی را به وجود نمی آورد. خلاقیت هایی هم که ما در مطبوعات محلی شاهد آن هستیم، بسیار پراکنده است و بیشتر هم رویکردهای ذوقی و تفننی بر آنها مستولی است. و هم چنین، هنگامی که بازاریاب، نقش و جایگاه کاذب روزنامه نگار را به خود می گیرد و در این کارکتر، به ایفای نقش می پردازد و نور چشمی مدیر مسئولان می شود و روزنامه نگاران اصیل، از جایگاه حقیقی و صنفی خود سقوط می کنند، توقع دارید نیروهای خلاق ما در صدر مطبوعات بنشینند!؟ در ضمن، برخی از مطبوعات محلی بوشهر از طریق خلاقیت و آفرینش گری های همین روزنامه نگاران خلاق بوده که توانسته اند، مقبولیت و جایگاهی را به دست آورند یا احیانن نامشان بر سر زبانها بیفتد!

لینک مطلب در تارنمای هفته نامه ی بیرمی:
http://www.bairami.com/News/?id=2675

۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

غلامرضا شبانکاره، روزنامه نگار و فعال مطبوعاتي در پاسخ به نگر خواهي هفته نامه اتحاد جنوب بوشهر:


غلامرضا شبانکاره، روزنامه نگار و فعال مطبوعاتي در پاسخ به نگر خواهي هفته نامه اتحاد جنوب بوشهر:
مطبوعات بايد منتقد و مؤاخذه كننده ي اعمال دولت باشند


اتحاد جنوب: با توجه به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و پیامد های آن در جامعه، چشم انداز رسانه های کشور را چه گونه ارزیابی می کنید؟
شبانكاره:
خب مسلمن فضای رسانه یی ایران اعم از تارنگارهای اینترنتی و رسانه های چاپی به ویژه روزنامه های کشوری و مطبوعات محلی، با محدودیت های شديد و اهرم هاي بازدارنده يي رو به رو هستند. رسانه هاي مستقل و منتقد در اين روزها گاه با فليترينگ و تعطيلي نيز رو به رو بوده اند. از مسئله ی "سانسور" حوزه ي رسمي و "ديگري" که بگذریم، "خودسانسوری" بدتر از مسئله ی سانسور است. همان مساله ی قديمي عبور از خط قرمز، عمده ی روزنامه نگاران و مطبوعات را وا می دارد تا دست به عصا راه بروند وممکن است منتقدترین مطبوعه و روزنامه نگار را به سمت و سوی محافظه کاری سوق دهد. از این رو من فکر می کنم، مطبوعات به ویژه رسانه های محلی مستقل و منتقد، با تقلیل کارکرد و رویکرد خود، ماندگاری و ادامه ی حیاتشان را- به نسبت رادیکالیسم بودن و انتقادگری- در اولویت نخست قرار دهند. اين امر حتمن منتج به بي معنايي و كيچ شدن روزنامه نگاري در ايران - به ويژه در رسانه هاي محلي - مي شود.همان طور که دوستان شاهد هستند، پس از انتخابات فضایی پیچیده، مبهم و تيره بر رسانه های مستقل و منتقد سایه انداخته است. تعطیل شدن سه روزنامه اصلاح طلب از جمله "یاس نو، کلمه سبز و صدای عدالت"، در فضای انتخاباتی و بعد از آن، هم چنین دستگیری سردبیران روزنامه اعتماد ملی و فرهیختگان و روزنامه نگاران دیگری از روزنامه های اصلاح طلب، از جمله ((مهسا امرآبادي، محمد قوچاني، هنگامه شهيدي، محمد عطريان فر، احمد زيدآبادي، عيسا سحرخيز، ساتيار امامي و ..)) کنترل، اخطار کتبی و حذف برخی مطالب روزنامه هاي اصلاح طلب از جمله اعتماد ملی، مطبوعات و روزنامه نگاران را با چالش رو به رو كرده است. همه ی این ها در ادامه، فضای مطبوعات را با چالش، رخوت و خمودی بيشتري، رو به رو مي كند.در یکی، دو هفته ی پس از نتیجه ی انتخابات، گاه ستون های سفیدی در اعتمادملی دیده می شد که به گفته های مسئولان روزنامه، با حضور نمایند گان دادستانی و وزارت ارشاد، از چاپ مطالبی جلوگیری کرده اند. یا خودسانسوری روزنامه ها در چاپ نامه و بیانیه های احزاب و نامزدهای معترض به نتیجه ی انتخابات )به هر دلیل) و موارد دیگر باعث می شود که اعتماد مخاطب از روزنامه ها سلب شود و اخبار را از سوی رسانه های خارجی که احتمالن با رویکردهای خاص نیز، اخبار و مطالبی را ارائه می کنند، کشیده شوند. حتا در اين ميان مسلمن شايعات هم خيلي قوت مي گيرند و در اين فضاي مبهم و غيرشفاف اطلاع رساني، باورپذيرتر از هر زمان ديگري مي شوند.مسلمن اگر فضای مطبوعاتی با چنین رویه یی ادامه داشته باشد، سلب اعتماد مخاطبان، محدودیت های حوزه ی رسمی، خود سانسوری، "گریز از سیاست، پناه به تاریخ" و روي آوردن به مواردی که خطرزا نباشد، نمونه هايي ست که مطبوعات را تهدید و مفهوم اطلاع رساني و روزنامه نگاري را تخريب و ويران می کند. از این رو رسانه های منتقد یا به اصطلاح مستقل، احتمال این که ناخواسته همسو با رسانه های دولتی شوند، یا این که حوزه ی رسمی بخواهد آنها را نیز در جهت تفکر جریان حاکم همگام کند، وجود دارد.من فکر می کنم اولویت حوزه هایی که مطبوعات درباره ی آن مطلب می نوشتند، تفاوت کرده است. در این برهه ی زمانی، ذائقه ی مردم بیشتر سیاسی است و مطالب این حوزه را بیشتر دنبال می کنند و تمایل دارند از اخبار حقيقي در سریعترین شکل ممکن با صداقت هر چه بيشتر، مطلع شوند. اما آیا این که مطبوعات و روزنامه های مستقل سراسری و دولتی می توانند روح و ذهنیت مردم را ارضا کنند، زمان، آن را مشخص خواهد کرد. از دیگر سو تحلیل و تفسیرهای چند ساحتی اخبار و رخدادهای پسا انتخاباتی نیز از اهمیت ویژه یی برخوردار است که باید فضای آن فراهم شود. امیدوارم مطبوعات مستقل با تکیه بر استقلال اقتصادی خود، به دیالوگ و گفت و گو با طیف حاکم و رسانه های رسمی و نزدیک به دولت بپردازند، که این امر منتج به شفاف سازی فضای عمومی جامعه خواهد شد. با چنین رویه یی است که مردم را می توان در تصمیم گیری اشان یاری کرد و اعتماد مخاطبان رسانه های جمعی مستقل را به خود جلب کرد. البته این مهم تنها در سایه ی شرایط به سامان و مطبوعات آزاد امکان پذیر است.
مراد ثقفی – مدیر مسئول و سردبیرمجله ی گفت و گو- اعتقاد دارد: ((دولت و جامعه مدنی نه رقیب یکدیگر هستند، نه مخالف و نه دشمن. دولت و جامعه مدنی دو فضای متفاوت و دو اهرم مختلف برای توسعه یک کشور می‌آیند و به این اعتبار کارکردها و امکانات و شیوه‌های عملکرد آن‌ها متفاوت اما مکمل یکدیگر است. همانطور که مجلس، قوه اجرائیه و قضائیه معرف دولت و اهرم‌های تثبیت و کارایی آن هستند، احزاب، سندیکاها و مطبوعات، نهادهای جامعه مدنی و ابزارهای کاری آن می‌باشند.))
با توجه به عقیده ی ثقفی، به زعم من اگر دولت و جامعه ی مدنی، به دیالوگ و گفت و گویی شفاف با یکدیگر بپردازند، می توان چشم انداز خوبی برای رسانه های کشور(فضای رسانه یی) متصور بود و لاغیر.
اتحاد جنوب: فکر می کنید نحوه ی کارکرد رسانه های مستقل در این میان و حرکت آنها برای ادامه ی حیات باید چه گونه ترسیم شود؟
شبانكاره:
من فکر می کنم همه ی اعضاء جامعه ی مدنی که شامل دانشگاه، مطبوعات، تشکل های غیر دولتی و مردم نهاد و ... می باشد، با چنین پرسشی رو به رو باشند و داشتن دغدغه ي مستقل بودن و ادامه ی حیات، تنها مختص به مطبوعات نیست. قبلن نیز این بحث مطرح بود، اما به شکل بنیادین در سال های پیش، به آن پرداخته نشد. ولي در چنین وضعیت ویژه و اضطراري یی هم که به آن توجه شده است، نیز حاوی دغدغه های ایجابی است و می تواند تعالی دهنده ی چنین تشکل هایی باشد. از این رو من مستقل بودنی را که شما به آن اشاره کردید، به دو شکل می بینم.
۱) استقلال اقتصادی 2) استقلال فکری
تشکل های غیر دولتی یی نیز که در دوران اصلاحات مجوز گرفتند برای فعالیت و استمرار خود، همین بحث ادامه ی حیات- هم به لحاظ استقلال فکری و هم به لحاظ اقتصادی- برایشان مطرح بود. خیلی ها هم دولت را مورد انتقاد قرار می دادند که چرا با وجود غیردولتی بودن، دولت آنها را مورد حمایت مالی قرار می دهد و...من فکر می کنم روزنامه ها و مطبوعات اعم از ملی و محلی، نه باید متوقع و چشم انتظار دولت باشند، تا از آنها حمایت مالی و اقتصادی کند، همین که به آنها آزادی بدهد تا بر اساس تفکر خود، مطبوعه ی خویش را منتشرکنند و طبق قانون اساسی و ظرفیت های آن به نشاط و پویایی جامعه و فضای مطبوعاتی یاری رسانند، کافیست. مطبوعات باید خود در راستای تهیه ی منابع اقتصادیشان اقدام کنند، چون امری بی هوده و خودتخریبی است که مطبوعات(رسانه ها) از دولت چشم یاری داشته باشند، اگر هم حمایت کند در مقابل انتظاراتی دارد. (چون بحث ما هم در نشریه یی محلی منتشر می شود، بهتر است با رویکردی محلی نیز ادامه ی پاسخ به پرسش شما را بدهم.) این انتظارات و محدودیت ها را که اشاره کردم به ویژه در صورت داشتن فعالیت مطبوعاتی در شهرستان و مراکز استان بیشتر رخ می نمایاند.
به قول علی اکبر قاضی زاده- روزنامه نگار و استاد دانشگاه-: ((نشریات محلی از آنجایی که در محیط های نظارتی و محدود تری شکل می گیرد و نشو نما می کند، خیلی سریع تر و به شکل موثرتری تحت تاثیر دولت قرار می گیرند زیرا مشکلاتی که مطبوعات در تهران، تجربه می کنند در شهرستان ها به صورت فوری تر و بازتر و قاطع تر اجرا می شود.)) به گفته ی این روزنامه نگار پیشکسوت: ((خودگردانی، تنها راه بقای نشریات مستقل محلی است)) از این رو باید به لحاظ اقتصادی مستقل شوند تا امکان نقد و انتقاد از دولت فراهم شود و اعمال کنترل و عوامل بازدارنده ی کمتری نیز بر مطبوعات مستقل شاهد باشیم. من بر اين گمان ام كه، اگر نشريات مستقل به وي‍ژه محلي بتوانند به استقلال مالي، دست يازند، استقلال فكري و معنايي آنها نيز شكل يافته و مسلمن به تاثيرگذاريي كه از مطبوعات مستقل و آزاد، انتظار مي رود، دست خواهند يافت.از سویی دیگر مطبوعات مستقل باید سعی کنند با تشکل های غیردولتی هم فکر یا نزدیک به فکر خود نیز در ارتباط و تعامل باشند؛ به نوعي همگرايي را در دستور كار خود قرار دهند.در وضعیت موجود مطبوعات باید مطالب انتقادی مستدل و مطالبات طیف های گوناگون جامعه، به شکل ویژه یی در مطبوعات منعکس شود. هر چند ظاهرن به نظر مي رسد مطبوعات مستقل محلي، به سمت محافظه كاري و خودسانسوري كشيده شده اند (يا احتمال اين كه به سمت خودتخريبي و خودسانسوري سوق يابند، وجود دارد) اما به گمان من در چنين فضايي مطبوعات مستقل و اصلاح طلب، بايد مطالبه محور و منتقد دولت باشند. مطبوعات بايد نقش خود را به عنوان ركن چهارم دموكراسي، ايفاكرده و نقش برجسته و تاريخي خود را در فضاي عمومي و حوزه ي جامعه ي مدني، به رخ جامعه ي رسمي بكشد.به گمان ام اصلاح مترقی گرایانه ي قانون مطبوعات می تواند در نحوه ی کارکرد مطبوعات تاثیرگذاری به سزایی داشته باشد. مطبوعات و تشکل های حمایتی از مطبوعات، باید بتوانند دستگاه های قضایی و نظارتی را قانع کنند که با مدارا، تساهل و رافت با مطبوعات منتقد رفتار داشته باشند. (اصل باید برآزادی مطبوعات باشد) مطبوعات، هم چنین باید مفاهیمی که منتج به قوام بخشیدن جامعه مدنی و آگاهی بیشتر مردم نسبت به حقوق شهروندی و مدنی آنها می شود را به صورت مقالات و مطالب به سامان و مستمری به چاپ رسانند.

۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

ویژه نامه ی محمدرضا صفدری


ضمیمه ادبی ققنوس هفته نامه بیرمی
ویژه ی محمدرضا صفدری
به کوشش: غلامرضا شبانکاره
مدیرمسئول: یونس جعفریویژه «محمدرضا صفدری» در بیرمی ِ بوشهر
● زن در سیاسنبو
● نقدی بر تيله آبی
● حکایت آقا رضا ی ما
●به روایت ِ فرامرز دهگان
● به روایت ابوتراب خسروی
● به روایت ِ شهلا پروین روح
● نگاهی انتقادی به چهـل گیسـو
●برای صفدری؛ ببر داستان ايران
● نگاه سردبیر بیرمی ِ بوشهر

ابوتراب خسروی داستان نویس برجسته ی ایرانی در گفت و گو با رضا شبانکاره:

ابوتراب خسروی داستان نویس برجسته ی ایرانی در گفت و گو با رضا شبانکاره:
هنوز بحث فراگيري رمان صفدري شروع نشده است


5 مرداد سالروز تولد محمدرضا صفدری است، به بهانه ی چنین روزی، گفت و گویی را که چندی پیش با ابوتراب خسروی- داستان نویس برجسته ی شیرازی- انجام داده ام، در این جا بازچاپ می نمایم.
اشـاره:
ابوتراب خسروی در سال ۱۳۳۵ در شهر فسا استان فارس متولد شده‌است. سال‌های ۱۳۴۸ و ۱۳۴۹ مقطع دبيرستان را در اصفهان گذراند و شاگرد ادبي هوشنگ گلشیری نویسنده ایرانی بوده‌است. او لیسانس آموزش ابتدایی دارد. وی سال‌ها در شهر شیراز به کودکان عقب‌مانده ذهنی آموزش می‌داد. در حال حاضر او بازنشسته شده‌است و در شیراز زندگی می‌کند.
بي شک ابوتراب خسروي را مي توان از نويسندگان برجسته دو دهه اخير ادبيات داستاني ايران به شمار آورد. خسروي نخستين کتابش را تحت عنوان «هاويه» که مجموعه 14 داستان کوتاه بود در سال 70 به چاپ رساند. انتشار دومين کتاب اين نويسنده هفت سال به طول انجاميد و سرانجام در سال 77 مجموعه
«ديوان سومنات» منتشر شد که نظر بسياري از منتقدان را به خود معطوف ساخت. نخستين طبع آزمايي خسروي در داستان بلند را مي توان به زمان انتشار رمان «اسفارکاتبان» يعني سال 79 پيوند زد. رماني که خسروي نگارش آن را از بهار 73 آغاز کرده بود. زحمات 6 ساله خسروي به ثمر نشست و «اسفارکاتبان» موفق به دريافت جايزه مهرگان ادب به عنوان بهترين رمان سال 79 شد. آخرين کتاب منتشره رمان «رود راوي» است که در سال 82 به بازار کتاب عرضه شد. اين داستان نيز توانست عنوان بهترين رمان دوره چهارم جايزه بنياد گلشيري را کسب کند. خسروي در حال حاضر کتاب ویران (مجموعه داستان ) و رماني تحت عنوان «ملکان عذاب» آماده ی چاپ دارد که به گفته خود او با دو رمان گذشته اش يک سه گانه (تريلوژي) را تشکيل مي دهد. آن چه در پی می آید ماحصل گفت و گوی کتبی رضا شبانکاره با ابوتراب خسروی است که به بهانه ی بررسی جایگاه ادبی و آثار صفدری به ویژه من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم، در چند مرحله انجام گرفته است.

شبانکاره: به نظر شما نقش و جایگاه صفدری در نسل سوم داستان نویسی ایران، کجاست؟
خسروی:
صفدري يكي از مهمترين نويسندگان گروهي كه درست يا غلط به نسل سوم مربوط اند هست . كه برعكس بعضي از هم نسلان خود به دور از هياهو و خودخواهي هاي رايج كساني كه كارهاي بسيار معمولي و حتا الكن خود را عمده تلقي مي كنند و به نحوي از مخاطبان ادبيات طلب كارند، بي ادعا كارهاي شاخص مي نويسد . اهميت صفدري بيشتر به علت تعدادي داستان كوتاه شاهكارش هست كه به نوعي وجوه مسائل اجتماعي ما را با زبان ادبيات دراماتيزه كرده و از اين طريق رنجي كه جامعه ما به سبب بحران هاي اين دوران متحمل مي شود، به نوعي در ادبيات روح داده كه بي شك براي خواندن نسل هاي آينده و نيز مخاطبان ديگر شدت تاثير خواهد داشت.

شبانکاره: چه تفاوتی می توان در آثار داستانی نسل سوم با نسل دوم داستان نویسی ایران قائل بود و نقش صفدری در این میان چیست؟
خسروی
: اين موضوع را نبايد از نظر دور داشت كه ادبيات موسوم به نسل سوم ادامه همان ادبيات نسل دوم است ولي حتما به دليل شرايط اجتمايي پديد آمده متحول شده و از مسائلي كه مبتلابه ادبيات استادان خود بود فاصله مي گيرد . بنظرم اين تفاوت در انتخاب موضع روايت است . يعني آنكه اغلب نويسندگان ما قبل در كنار موضع فلسفي نظري خاصي داستانشان را روايت مي كردند . البته بودند نويسندگاني كه موضع فلسفي نگاهشان كمتر محسوس بود مثل هدايت ، ساعدي ، صادقي گلشيري . به اين فهرست نگاه كنيد در آثارنويستدگاني مثل، چوبك ، بزرگ علوي ،دولت آبادي ، احمد محمود ، امين فقيري ، مير صادقي، درويشيان نگاهي ژدانفي محسوس است و در آثار هدايت ، ساعدي ، گلشيري ، صادقي ، رويكرد سياسي استنباط مي گردد. به گمانم چه رويكرد نويسندگان دسته اول و چه دسته دوم تحت تاثير بخش فرهنگي حزب مهم سياسي آن روزگار بوده كه به نوعي اين موضوع را جا انداخته بوده كه نويسنده اي كه فقط به ادبيت ادبيات بها بدهد ، فاقد اهميت است . موضوع انقلاب باعث شد تا نويسندگان بعد از انقلاب حتا نويسندگاني مثل دولت آبادي و گلشيري از اين آتمسفر فاصله بگيرند و فارغ از مسائل نزديك به ايدئولوژي فاصله بگيرند. شما نگاهي به دوران سپري شده مردم سالخورده و سلوك نگاهي بيندازيد، مي بينيد كه نگاه موضعي دروني تر و به زعم من انساني تر يافته است.
نويسندگان موسوم به نسل سوم البته نه همه شان بلكه تفكر هنري غالبشان اين هست كه سياست و نگاه فلسفي را سپرده اند به آنهايي كه كارشان هست . و به موضوع انسان درگير با مسائل انساني پر داخته اند. ممكن است موضوع سياست ، مضمون كارهاشان باشد ولي هدف ادبياتشان ، نوعي شهادت دادن به رنج هاي انسان هايي هستند كه مي برد حتا ممكن است شخصيت هاي داستانها در گير سياست باشند، لكن نقش انسان در گير باست دراماتيزه مي گردد كه في المثل چطور زندگيشان به معناي اخص كلمه فداي نقش هاي سياسي مي شود، نه آنكه نوعي نگاه سياسي تبليغ شود .حتا ممكن است مسئله جنگ مضمون ادبياتشان باشد ، ولي مسئله شان انهدام زندگي در وضعيت جنگ است، نه في المثل ايجاد حماسه و تبليغ ئيدئولوژي !يادم است صفدري جزء اولين نويسندگاني بود كه با نوشتن دورهگذر رنج پدرهاي جوان از دست داده در جنگ را به بهترين شكل دراماتيزه كرد .
شبانکاره: تشخص و وجه متمایز صفدری در میان نویسندگان این نسل چیست و اصولا چه امتیازی را می توان برای او قائل شد؟
خسروی:
در بخشي از جوابيه پرسش بالا گفتم كه مهمترين مشخصه اين نسل اين است كه موضع نگاه را به جايي برده كه دياليك تيك درد را دراماتيزه كند. صفدري در كارهاي كوتاهش اين حسن و ویژگی را دارد كه در زمان بنويسد. وقتي كه شكل گيري يك تنفر را طوري جزء به جزء باز مي نويسد كه مهرباني شخصيت داستاني اش طي يك تحول اجتماعي - سياسي بدل به دشنه اي در كنار كمربندش مي شود كه در رويايي با دوستان قديمش هر لحظه آن را مي فشارد، همان دياليك تيك تنفر، چگونگي شكل گيري رنج را دراماتيزه مي كند. اين مي شود تمايز صفدري كه تيز بيني هاي خاص خودش را دارد. به نظرم اثبات مي كند كه در چنين داستانهايي استاد پي گيري و شكل گيري عصبيت و تنفر و نشان دادن در ادبيات است.

شبانکاره: شما از میان سه اثر صفدری کدامیک را بیشتر می پسندید؟ آیا صفدری داستان نویس را بیشتر می پسندید یا صفدری رمان نویس را؟
خسروی:
صفدري خودش مي داند كه من چقدر عاشق بعضي داستان هاي كوتاهش هستم. كارهايي مثل دورهگذر، پريون، چاقوي دسته قرمز و خيلي كارهاي ديگرش كه اوج هاي درخشاني دارد. البته صفدري يك نمونه كار دارد كه خيلي نزديك به سينماست. آنها هم محاسن خودشان را دارند.
به نظرم بعضي از كارهاي كوتاه صفدري نمونه اي است از داستان كوتاه كه كمتر مشکل دارد تراش خورده و شدت تاثير دارد. اين آرزوي هر نويسنده اي است كه كارش شدت تاثير داشته باشد.
شبانکاره: به مقوله ی "شدت تاثیر" در ادبیات خیلی توجه دارید، تعریف شما از "شدت تاثیر" چیست؟
خسروی:
البته نمي توان براي تاثير آثار هنري يا ادبي بر مخاطب واحدي تعيين كرد، ولي هر چقدر، تاثير يك كار ادبي بر مخاطبي كه با اثر سنخيت داشته باشد ، يعني اثرش بر ذهن خواننده جدي ادبيات بيشتر باشد، حتما شدت تاثيرش بيشتر است.
شبانکاره: به نظر شما تیله ی آبی در روند داستان نویسی صفدری چه جایگاهی می تواند داشته باشد و آیا می توان رابطی بین آثار صفدری تا خلق رمانش باشد؟
خسروی: طبيعتا هر تجربه اي كه نويسنده اي از سر مي گذراند علت آثار بعديش هست، چه مستقيم و چه غير مستقيم .
شبانکاره: به گمان شما چه روایت جدیدی در آثار صفدری(هر سه اثر ایشان) چشم گیرتر است، که شاید ما را بتواند به جهان ِ داستان تشخص یافته ی صفدری نزدیک کند؟ و جهان او را چه گونه
می بینید؟

خسروی: تا يادم نرفته بگويم كه در رمان بزرگش "من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم"، با همه اينكه بسيار دشوار خوان است ، فضا سازي بسيار درخشاني دارد كه در ادبيات امروز كم نظير است به علاوه نثر درخشان و بسيار منعطفش. و اما مشخصه كار ادبي صفدري كه او را از اغلب نويسندگان نسل سوم بزرگ تر جلوه مي دهد ايجاد ادبياتي اعلي است كه مضمونش انسان است، به دور از فيل هوا كردن براي كسب وجاهت ادبي.
خصوصيت كار صفدري اين است كه مقلد هيچ اثري نيست . ادبياتي قائم به ذات دارد كه مصالحش را در جامعه خود پيدا مي كند . نه مثل بعضي از نويسندگان وطني كه في المثل كارهاي ديگران را به نحوي بومي سازي و آداپته مي كنند و اسامي شخصيت هاي فرنگي را به حسن و محمود تغيير مي دهند يا حداكثر فضايي ايراني برايش مهيا مي كنند . شخصيت هاي آثار صفدري ايراني هستند يا اينكه بهتر بگويم ايراني جنوبي هستند ، شما همين فضاي همين رمان ببر را در نظر بگيريد ، شخصيت هايش را ، همه براي ما كه در اين آب و خاك ندگي كرده ايم آشنا هستند ، مضامينش را با دقت در نظر بگيريد ، اين اتفاقات از نحوه زيباشناسي ايراني تغذيه شده اند ، بنظرم ببر شبيه به يك قالي نفيس ايراني است ، با تكرار و حضور ادمهاي يك سانش در مكانها و مناطق مختلف يك جغرافيا . اين آدمها كپي شخصيت هاي رمان هاي ديگران نيستند ، آدمهايي هستند كه صفدري با اين تيپها و شخصيت ها زندگي كرده ، حشر ونشر داشته ، آنها الگوي كارش بوده اند ، صفدري شخصيت هاي داستانهايش را از روي آنها نوشته و داستاني انديشيده كه تنها در اين سرزمين حضور دارند . مقصودم اين است كه كار صفدري از مصالح اينجا تغذيه شده و آنقدر خلاق است كه داستاني بينديشد كه زيباشناسي خاص اين سرزمين را دارد. آن قدر هنر مند است كه بدون منم زدن و لاف محشور بودن با فلان نويسنده فرنگي ، مطرح است . حتا اگر سالها هم ننويسد مطرح است بر عكس ديگراني كه اگر خبر سازي نكنند، سه ماهه فراموش مي شوند . صفدري به معني اخص كلمه نويسنده است . گيرم هوچي نباشد كه نيست، گيرم در عين فروتني بي ادعاست كه البته كارهايش مدعي ادبيات هستند حتا اگر خودش هم مدعي نباشد . ما حصل آنكه او نويسنده ايست كه ادبياتش مقلدانه نيست و نمي توان هيچ گونه ارجاعي براي كارهايش در بيرون از چار چوب فرهنگي ايران جست . تنها ارجاع كار هاي صفدری خودش هست و بس .
شبانکاره: شما در محفل سخن که به نقد و برسی رمان من ببر نیستم ... اختصاص داشت، بحث مخاطب و خواننده را مطرح کردید، و گفتید که خواننده ی بد ممکن است اثر را ضایع کند و در ضمن از فقدان يك طيف مخاطب خوب در جامعه‌ی ادبی نیز صحبت کردید، به گمان شما خواننده ی من ببر نیستم کیست و این اثر چگونه باید مورد خوانش قرار گیرد؟
خسروی:
ظاهراً ما در شرايطي هستيم كه بعضي علاقه مندان ادبيات تنها با نوشتن يك داستان يا حداكثر يك كتاب كه مورد وثوق دوستانشان قرار مي گيرند و با پر و پاگاندهايي، مطبوعات را تسخير مي كنند هستيم. خوشبختانه در اين دوران طيف مخاطبان جوان ادبيات رو به رشد و توسعه هست. والبته مشگلي كه هست با توجه به عدم شناخت كافي از ادبيات داستاني تحت تاثير نقدهاي دوستانه يا مغرضانه قرار مي گيرند و با همين تمهيد، گاهي كتابهاي بدون ارزش ادبي لانسه مي شود و بازار پيدا مي كند و گاهي هم كتابهاي با ارزش بالاي ادبي مهجور مي مانند. به گونه اي از طرف بعضي گروهها، اين ترفندي است تا ذهنيتي براي مخاطبان جوان ادبيات ايجاد شود تا ادبيات جدي كه شدت تاثير ايجاد مي كند، نا خوانده بماند. و نهايتاً طيف خوانندگان رو به رشد جامعه ما یا في المثل با ادبياتي ملودرام وار يا بهتر بگويم آشپز خانه اي مانوس شوند و خود ادبياتي كه سهل الوصول نيست، ولي ايجاد تفكر مي كند را طرد كرده و ناخوانده بگذارند. و جالب است كه بعضي روشنفكران ما و به اصطلاح كارنشناسان ادبي ما ادبيات را يك كالاي تجاري ارزيابي مي كنند و به چنين كتابهايي جايزه مي دهند و آثاري مثل آثار صفدري را نفي مي كنند و آن را فاقد ارزش اعلام مي كنند. يادم است سالي كه اين كتاب در آمده بود يك عده به اصطلاح نا داوران رفتاري با اين نويسنده بزرگ كردند كه به گمانم در تاريخ ادبيات ما خواهد ماند.
شبانکاره: به گمان شما چه چیز باعث می شود وجه تمایزی بین جایزه من ببر نیستم ... با جایزه ی کتاب های دیگر در آن سال قائل شد؟
خسروی: بعضی ها پرسش ها را البته نباید جواب داد و درست هم نیست که کاه کهنه به باد داده شود!
شبانکاره: شما چه پیشنهاداتی یا کلیدهایی داریـد تـا خواننـده ی آثــار صـفـدری بــه خصوص من ببر نیستم... موفق تر یا بهتر بتواند با جهان ذهنی نویسنده و فضای اثر برخورد داشته باشد؟
خسروی:
هم چنان كه مـمـكـن اســت آثــار كلاسيك موسيقي به گوش بعضي گوش خراش بيايد. البته مخاطبي كه كمتر خوانده قادر نيست با چنين كتابهايي ارتباط بر قرار كند. همانطور كه بايد براي درك جنبه هاي زيباشناسيك موسيقي كلاسيك بايد گوشهايي تربيت شده پيدا كرد، براي درك بعضي آثار دشوار خوان، بايد ذهنيتي مانوس با ادبيات آوانگارد بيابيم .
شبانکاره: برخی اعتقاد دارند رمان من ببر ... اثر متفاوتی ست و نوآور. البته خود شما هم در سایت سخن تلویحاً از نوآور بودن اثر سخن گفته اید" توي اين كار نگاهي كه صفدري داشته، روال متعارف و كلاسيك داستاني نيست بلكه صفدري از عناصر ديگر استفاده كرده و يك شكل بديعي ايجاد كرده براي بيان ارتباط ارگانيك داستان. بنابراين ما نمي‌توانيم روند كار صفدري را با معيارهاي كلاسيك بررسي كنيم. چرا كه آن برداشتي كه از آثار كلاسيك هست را در اين كار به اين شكل نمي‌توانيم ببينيم."
شما برای این رمان چه و چگونه ارزش هنری یی قائل اید؟ و بفرمایید مولفه های نو آوری این اثر در چیست با ذکر نمونه؟
خسروی:
كاري كه صفدري كرده پر از خلاقيت است. به نظرم هنوز آن بحث فرا گيري كه بايد راجع به اين كار بشود شروع نشده. اما شك ندارم كه دير يا زود از اين كتاب، قرائتي متناسب با خلاقيتي كه صفدري در آن ايجاد كرده، خواهد شد. به نظرم تسلسل تناسخي مادي، نه آن نحو متافيزيكي كه در خيلي آثار داستاني ما كار شده از جنبه هاي درخشان كار است. حضور و عينيت آدمها همچون قلمه هاي جسماني كه در مقاطع مختلف رمان در مواجهه با مظاهر زندگي همچون عشق ها و دوستي ها و دشمني ها حيات مي يابند، نٌرم داستان هاي كلاسيك را بر هم مي ريزد. برداشت من از كار بزرگ صفدري اين است كه صفدري تبلور وجوه انساني شخصيت هاي اصلي رمانش را در ابعاد زماني ،مكاني با ابعاد تاريخي ، تكثير كرده است . بازي پايان ناپذيري از حضور شخصيت هاي رمان و وجوه متعددشان درامتداد زمان. به گمانم صفدري در اين رمان نويسنده اي بي رحم و بي اعتنا به خواننده بوده كه با نگذاشتن چراغ راهنماهاي مورد نياز در پلاتها و كلاً پهنه اين رمان او را از لذت وافري كه بايد مي برد محروم كرده است.
شبانکاره: شما به چه مولفه ها و ویژگی های دیگر این رمان می توانید اشاره کنید؟
خسروي: من در كار صفدري اشاره می کنم به حجم دادن رفتار آدم‌ها و اشياء در ادبيات. حداقل ما تا به حال اين نوع كاركرد را در ادبيات نداشتيم در آنچه تا به حال خوانده‌ايم. صفدري به لحظات حجم مي‌دهد و حس غريب شخصيت داستاني‌اش را منتقل مي‌كند. من از اين شدت تاثير لذت بردم و اين نمونه‌ها در كتاب زياد است. از طرفي يكي از خصوصيات پست مدرن احياي ارزش‌هاي گذشته است به نحوي، و نويسنده مجاز است كه از تمام امكانات در ادبيات كهن استفاده كند. اين امكان شرايطي را ايجاد مي‌كند كه شما هر مكان و زماني را كه دوست داري انتخاب كني. گرايش پست مدرن در كار صفدري غالب است. او به نوعي اصول روايت كلاسيك را نفي مي‌كند. با يك تفاوت، نگاه مدرن تلخ انديش است ولي صفدري در كارش طنزي شفاف دارد. زير قضيه همه چيز را با يك لحن طنزآميز مي‌گويد. خلق كار پست مدرن نياز به آن ندارد كه نويسنده حتما بخواهد كه اين كار را بكند بلكه نويسنده در شرايطي است كه ادبيات را اينگونه انديشه مي‌كند. وجه چشمگير اين كتاب زبان صفدري است به گمانم صفدري يكي از درخشان ترين نثرهاي دوران ما را در ظرف لحن خاص خودش ايجاد كرده است.
شبانکاره: شما در عین حال که به ایرانی بودن رمان صفدری اشاره می کنید و حتا آن را به قالی نفیس ایرانی تشبیه نمودید، از سویی دیگر شما و برخی دیگر این اثر صفدری را به پست مدرنیسم منسوب می کنند، ارزیابی شما از پست مدرن بودن من ببر نیستم ... چیست و آیا تناقضی بین پست مدرن بودن و ایرانی بودن وجود ندارد؟
خسروی:
خدمتتان عرض كردم چنانكه كسي اهل خواندن مباحث پست مدرن باشد ، بخوبي مي داند كه پست مدرن بودن و ايراني بودن يك اثر منافاتي ندارد . اتفاقا در وضعيت پست مدرن ، معمولا در تركيب هنر پست مدرن از معماري گرفته تا موسيقي و ادبيات، جنبه هايي از زيبايي هاي سنت كه همچنان كار آيي شان را حفظ كرده اند،استفاده مي شود وبه اثر پست مدرن غنا مي بخشد، اساسا در وضعيت پست مدرن بر عكس وضعيت مدرن گذشته نفي نمي شود ، نوعي زيبايي از تركيب جنبه هاي زيباشناسيك كه در تاريخ انسان بوجود آمده و همچنان مقبوليت خود را حفظ كرده اند، استفاده مي شود. چرا نه باید پست مدرنیسم ایرانی داشته باشیم؟ بالاخره مشخصات آثار هنري و ادبي به گونه اي طبقه بندي مي شود . اتفاقا سنت گراياني كه اشرافي بر مباحث پست مدرن ندارند از اين عبارت مي ترسند، در حالي كه در وضعيت پست مدرن، استفاده از جنبه هايي از سنت كه كار آيي شان را حفظ كرده اند، در ايجاد فرم اثر پست مدرن استفاده مي شود، براي اين كه بهتر اين حرف را جا انداخته باشم از آنجا كه في المثل در معماري بحث عيني تر است، معمار پست مدرن في المثل مي آيد در فرمي تازه از تلفيق شكل ستونهاي رومي، و سقف هاي گوتيك و شكل پنجره هاي معماري اسلامي وشكل ايوانهاي خانه هاي چيني ، فرماسيون جديدي در معماري خلق مي كند . يا در موسيقي پست مدرن ، تركيبي از ملودي هاي آفريقايي و هندي و اروپايي با سازهاي بومي هر منطقه ايجاد مي كند ، و به نوعي هارموني حاصل از تركيب ملوديهاي بومي هر منطقه ، موسيقي جديدي پديد مي آورد.
شبانکاره: به گمان شما ضررورت خلق یا نوشتن من ببر نیستم از سوی نویسنده چه چیزهایی بوده که می خواسته بیان دارد با توجه به اینکه بتوان از این به عنوان دستاوردی از میراث فرهنگی و ادبی صفدری فرهنگ و ادبیات داستانی ما بهره مند شود؟
خسروی: به نظرم نويسندگان واقعي، البته نه تكنسين هاي ادبي در پي اين نيستند كه في المثل در اين كار بايستي به دليل فلان علت فلان كار را بكنند. براي صفدري كه يك نويسنده واقعي است، مهمترين دليل نوشتنش كشف است. ممكن است صفدري دلايلي براي نوشتن اين رمان بياورد كه به گمانم در شرايط بعد از نوشتن هر نويسنده كاملاً تغيير نقش مي دهد و خود به سلك خوانندگانش در مي آيد. دقيقا مثل اين است كه كسي خوابي ببيند و ازش پرسيده شود، هدفت از ديدن اين خواب چه بوده وچرا ديده اي، كه هر پاسخي بدهد منطبق با واقع نيست. من در جايي گفته ام كه نوشتن وجوه تشابه زيادي با خواب ديدن دارد. منتهي نويسنده و كلاً هنرمند اين خصوصيت را دارد كه در بيداري خواب ببيند و البته خودش هم تعبيرش را نمي داند. يعني اگر كسي داستاني را با هدف جا انداختن حرفي بنويسد، همان صنعت مي شود. همان ادبيات ايده ئولوژيك مي شود كه مثل غول ادبيات سوسياليستي "شلخوف" به قصد جا انداختن ماركسيسم لنينيسم زمين هاي نو آباد
را نوشت. حداكثرش مي شود يك نسخه خوب كه بدرد يك دوران خاص مي خورد و بعد از آن از اعتبار ساقط مي شود. به نظرم صفدري در كاري مثل من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم در پي كشف از طريق نوشتن و خلق زيبايي بوده، و خيلي خوب هم به اين موضوع واقف است كه خلق زيبايي خود ايجاد معنا مي كند. زيرا كه زيبايي با هر تعريفي معنا دار است .
شبانکاره: به گمان شما ردپا یا میراث فرهنگی و ادبی کدام یک از نویسندگان ایرانی را می توان در آثار صفدری دید؟ و خروجی و بازتاب این تاثیرپذیری در کارهای صفدری چگونه است؟
خسروی: تاثير و تاثر يك اصل است. طبعاً صفدري تحت تاثير كارهايي كه خوانده نويسنده شده است. نه او، كه هر نويسنده اي در هر دوران، تحت تاثير خوانده هايش قرار مي گيرد. ولي نويسندگان واقعي مثل صفدري مثل زنبور عسل بر گل هاي متعددي نشسته اند و تغذيه كرده اند. منتهي در نهايت، توليد خود را با خصوصيات خود در مي آميزند كه آن اثر هويتي از جنس خود نويسنده ايجاد مي كند. به نظرم اگر موضوع تاثير نبود هنرمندان دوران ما بايد همان هنر دوره غار نشيني را ايجاد مي كردند .

۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه

محمدعلی سپانلو، در گفت و گو با غلامرضا شبانکاره مطرح کرد:زبان شعری شاملو، زبان عفت و دردهای مشترک ایرانیان شده است

محمدعلی سپانلو - شاعر و پژوهشگر- در گفت و گو با غلامرضا شبانکاره مطرح کرد: زبان شعری شاملو، زبان عفت و دردهای مشترک ایرانیان شده است
اشاره:دوم مردادماه، سالروز از دست شدن شاعر سترگ و خوشنام ایرانی، احمد شاملو (ا.بامداد)است. امسال در نهمین سالگشت بدرود این خدمت گزار عرصه ی فرهنگ و ادب، شاعرو مترجم به یادماندنی قرار داریم. به قولی، شاملو شاعری ست که "دردهای مشترک ایرانیان را فریاد کرده است"از سویی دیگر باید گفت، شاملو چون نهادی بزرگ در عرصه ی فرهنگ و ادب این دیار قد برافراشت و با همه ی دردمندی ها و آلام فردی و اجتماعی اش، کارهایی را پی گرفت، که قاعدتن می بایست به صورت گروهی انجام می شد. اما شاید این همه، به تنهایی از دست او ساخته بود؛ دکلمه هایی هنرورزانه اش، ترجمه های منحصر به فردش، تحقیق و پژوهش های ارزنده یی چون کتاب فرهنگ کوچه که با همیاری همسرش- آیدا سرکیسیان- انجام گرفت و هم اکنون نیز با پی گیری او در حال چاپ مجلدهای باقی مانده هستیم و چه بسا با شاملو بود که وجه متشخص گرایانه ی شعر نو ایران در عرصه ی جهانی خوش درخشید، و کارهای مبتکرانه ی دیگری هم چون اهمیت دادن به برگزاری شب های شعر برای اولین بار در ایران و توجه بیشتر و جدی به ژورنالیسم ادبی.
شاملو هیچ گاه از پای ننشست و چون بزرگمردی آزاده و رها، فرهنگ ایران و بشریت را پروراند و بالنده تر از گذشته کرد. آن چه در پی خواهید خواند (چنان چه تمایل داشته باشید)، گفت و گوی من با محمدعلی سپانلو، شاعر و پژوهشگر ایرانی است که در سال 1384 به بهانه ی هم چنین روزی، در روزنامه ی بین اللمللی نیم نگاه (شیراز) و هفته نامه بیرمی به چاپ رسید. به دلیل این که لازم بود، به نوبه ی خودم سالروز از دست شدن شاملو را پاس بدارم و هم چنین نبود متن الکترونیکی گفت و گو در فضای اینترنت، بد ندیدم مطلب یادشده را با ذکر مقدمه یی در اینجا بازچاپ نمایم.
آشنایی با محمدعلی سپانلو:محمدعلی سپانلو از فرهیخته گان ارزنده ی روزگار ماست. وی علاوه بر سرودن شعر، در ترجمه، تحقیق، تحلیل و نقد، تصحیح متون و روزنامه نگاری دست توانایی داشته و دارد و در این حوزه ها آثاری سترگ و ارزشمندی در صحنه ی فرهنگی بشری و ایران، خلق و تجربه کرده است.سپانلو تاکنون حدود شانزده دفتر شعری و چندین و چند اثر تحقیقی و ترجمه در کارنامه ی فرهنگی و هنری خویش به ثبت رسانده است. او حتا در کنار منوچهر آتشی، در فیلم ناصر تقوایی به نام "آرامش در حضور دیگران" و .... نیز ایفای نقش کرده است.او هم چنین افتخار دست یابی به نشان شوالیه فرانسه و جایزه شعر ماگس ژاگوب و ... را دارد.بر آن شدیم تا به مناسبت ششمین سالگرد درگذشت شاملو، گفت و گویی با سپانلو داشته باشیم که همکار و اولین کاشفان شعر شاملو بوده است:
شبانکاره: آقای سپانلو! شما چگونه با شعر و شخصیت شاملو آشنا شدید؟

سپانلو: اولین بار با شاملو در خانه ی پدر دوستم- ناصر شاهینی پر- آشنا شدم. شاید از نخستین کاشفان شعر او بودم و این طور شد که من مجذوب اشعار و شخصیت شاملو شدم. او هم نخستین کسی بود که شعر مرا دید، ویرایش کرد و در مجله ی "فردوسی" آن زمان به چاپ رساند.
شما هم در شب های شعر خوشه در دهه ی چهل حضور داشتید؟
سپانلو: بله، گاهی علاوه بر حضور در شب شعر خوشه در مورد آثار جوان ترها مورد مشورت ِ شاملو قرار می گرفتم.
شما گفتید گاهی اوقات مورد مشورت شاملو قرار می گرفتید. کمی بیشتر در مورد همکاری اتان با شاملو می گوئید؟
سپانلو: در مجله ی خوشه که شاملو، سردبیری آن را به عهده داشت، بخشی بود تحت عنوان "هوای تازه" که من گه گاه با شاملو همکاری می کردم. در آن جا بیشتر با شعر جوانان سر و کار داشتیم، من این شعرها را می دیدم و نظر می می دادم.
شب شعر خوشه که به همت شاملو برگزار شد تا چه حد در جامعه ی ادبی تاثیر گذار بود و چه تاثیراتی او با چنین کاری در زمینه ی شعر گذاشت؟
سپانلو: احتمالن شب شعر برای اولین بار در ایران برگزار می شد. به هر حال یکی از ابداعات ذوقی و هنری شاملو بود. مراسم شعر خوشه هفت شب در سالن باشگاه شهرداری تهران در خیابان سعدی برگزار شد. شاملو در کار ابداعات فرهنگی و ادبی، کنار برگزاری شب شعر، نمایشگاه نقاشی، برنامه ی تآتر و موسیقی نیز ترتیب داد.
برنامه های شاملو به خصوص شب شعر خوشه، توانست شاعران مطرح و چهره های نوپردازی نیز به جامعه ی ادبی آن روز ایران معرفی نماید؟
سپانلو: شاید مهم ترین نتیجه ی این شب های شعر، اعلام رسمی شعر نو و اعلام حضور نسل تجدد طلبی بود که تا پیش از آن- جز تلاش های منفرد- به چشم جامعه نمودی نداشته بود. تقریبن مثل یک حزب.
من کمی بعد در مجله ی فردوسی، یادداشتی نوشتم که آن شب ها را – یک رابطه ی بی زبان و اتحادیه ی تنهایی- تعبیر کردم.
شما در شب های شعر خوشه و فضای شعر دهه ی چهل و پنجاه حضوری فعال داشته ئید. فعالان ادبی و محافل فرهنگی آن زمان چه ارزیابی از اقدامات شاعرانه و شعرهای شاملو داشتند؟
سپانلو: در آن زمان شاعر مطرح شعر نو- نادرپور- بود و شاملو را فقط خواص می شناختند. اتفاقن آن شب ها نخستین مرحله ی عروج شاملو و مطرح شدن او به طور وسیع در ذهن هموطنان و شعردوستان بود.

تلقی شما از شعر شاملو چیست و نسبت به فضای سیاسی آن زمان تا چه حد شع او را می توان چریکی و سیاسی دانست؟
سپانلو: شعر شاملو در دوران معاصر، بخشی از میراث فرهنگی ماست. شاملو در ادبیات ما، شاعر ماندگاری است. به نظر من رکن اندیشه گی شعر شاملو، نگرش اومانیستی و انسان گرایی او است. اسطوره ها و مفاهیم درونی اشعار شاملو، مبتنی بر انسانیت، اخلاق انسانی و حقوق بشر است. او در کلیت شعرهایش نوعی تفکر جهان شمول و جمعی داشت. عشق، آزادی، رهایی.
اما در مورد اشعار سیاسی و چریکی شاملو که شما اشاره کردید، باید بگویم هر شاعری حرف های اجتماعی و نگرش های سیاسی تفردی خود را دارد. یعنی تعهدی نسبت به زمان و زندگی معاصر دارد. پس در دورانی، در شعرش نگرش های سیاسی را می بینیم. ولی اعتقاد دارم به طور کلی باید شاملو را بیرون از زمان بررسی کرد، زیرا شاملو فراتر از زمان خاصی قرار می گیرد و شعر خوب هم همین ویژگی را از منظر من داراست.
برحسته گی شعر شاملو را در چه چیزی می بینید؟
سپانلو: بی شک شاملو شاعر بزرگ و تاثیرگذاری است و شاعریست که سعی دارد، انسان ها را با یکدیگر پیوند دهد. زبان او، زبان عفت و دردهای مشترک ایرانیان شد. این نکته را هم تاکید کنم که شاملو را به عنوان شاعریبزرگ بشناسیم و نه یک نظریه پرداز و تحلیل گر ادبی.
چرا او را نه باید به عنوان یک نظریه پرداز ادبی بشناسیم؟!
سپانلو: شاملو از دانش ئوری و نظریات ادبی پائینی بخوردار بود. بسیاری از تفسیرهای او درمورد ادبیات کلاسیک ایران اشتباه بوده است. به گمان من شاملو تعبیر و تفسیر درست و مناسبی از ادبیات کلاسیک ما نداشت. تفسیرهایی شاملو در مورد فردوسی و حافظ ارایه می دهد، ارزش والایی ندارد.
به نظر شما- شعر شاملو با توجه به آموزه هایش، تا چه حد شرقی و تا چه حد غربی است؟ کدام یک از این نگرش ها- شاملو را تحت تاثیر بیشتری قرار داد؟
سپانلو: شاملو پیش از این که تاریخ ادبیات ایران و آثار کلاسیک ما را بخواند، علاقه ی وافری به ادبیات غرب داشت و مطمئنن بهره ها و تجربه های خاصی هم از ادبیات غرب برد. وقتی می گویم، تفسیرهایی که شاملو درباره ی فردوسی و حافظ دارد، برداشت غلطی است از همین روست که تسلطی بر آثار کلاسیک ندارد. او در سن پخته گی به خواندن جدی آثار و متون کلاسیک ادبی ایران روی آورد، به همین خاطر حتا معتقدم شاعر بودن شاملو معجزه است. زیرا دانش تئوری و نظریات ادبی او نسبت به زمانه ی خود پایین بود، اما او در شعر ایران پدیده یی یگانه شد و به همین خاطر می گویم شاعر شدن او یک معحزه است. اما شاملو، یک شاعر ذاتی است که ذات فرّار شعر را دریافت. البته تحت تاثیر ادبیات غرب تا شعر کلاسیک ایران.
حالا خود جنابعالی که چندین دهه است در عرصه ی شعر و ترجمه فعالیت دارید، تلقی شما از شعر چیست؟ به این لحاظ که همراه جریان شعری شاملو بوده ئید؟
سپانلو: دغدغه ها و نگرش های من در شعر می تواند بسیار متفاوت باشد. مثل هر نویسنده یا شاعری به آزادی، عشق و صلح باور دارم. ولی دغدغه ی اصلی من همیشه مبارزه با خود هست که باید وسوسه ی هر هنرمندی باشد. شاعر نباید خود را تکرار کند و کار مکرر و تکراری را نباید اصلن چاپ کرد.نسلی که شما به آن اشاره کردید، باید بگویم - من و همسالان شاعرم در این طیف- سعی کرده ییم جنبه های اجتماعی و دردهای مشترک و مسائل تعمیم یافته ی انسانی را فراموش نکنیم. مخاطب اثر علاوه بر درک زیبایی اثر در جست و جوی جهان بینی شاعر و نویسنده است و در پی این است که خالق اثر، به او چه چیزی الهام می بخشد. وقتی ما شعر می خوانیم، آرزو داریم چیزی به ذهنیت خود اضافه کنیم و به گمان من ((پیام و مفهوم)) در اشعار نسل ما یکی از ویژگی های برجسته و تاریخی این نسل است.
حالا بحثی در جامعه ی ادبی ما وجود دارد، تحت عنون جهانی شدن یا جهانی بودن شعر ما، شما با توجه به اینکه در عرصه ی جهانی شعر حضور دارید و ترجمه هم می کنید، شعر معاصر و امروز ما که شعر شما و شاملو هم در این حلقه قرار می گیرد، در جهان به خصوص فرانسه با چه کیفیتی ترجمه شده و از چه جایگاه و بازتابی برخوردار است؟
سپانلو: شاملو، هم چون (( فردوسی، مولوی، سعدی، حافظ و خیام )) جز میراث شعر ایرانی و پارسی است.شاملو همواره در دوران حیات شاعرانه گی اش، فراتر از عادت ها حرکت می کرد و این خود ندای تازه یی بود که در عین حال بشریت را مخاطب قرار می داد.متاسفانه اشعار شاملو خوب و حرفه یی ترجمه نشده اند. یعنی بیشتر شاعران ما در ترجمه ی اشعارشان به زبان های دیگر بدشانش بوده اند. ترجمه هایی که من از شعر شاملو به فرانسه دیده ام، اغلب حق را ادا نمی کند.(ولی مجموعه شعری که از من به زبان فرانسوی ترجمه شده، راضی کننده است)شعر شاملو ظرفیت های چندگانه یی دارد، و مترجم صرفن نمی تواند (کلمه) را معنی کند، بل که باید ترجمه، هنر زبان ورزی و لحن شاملو را هم منتقل کند. این ظرفیت های شعری شاملو کار مترجم را سخت می کند. با این حال یک زمان شاملو جز پنج نفر نامزد نهایی دریافت جایزه نوبل ادبی در جهان شد که بالاخره آقای (گلدینگ) این جایزه را دریافت کرد. شاملو به خود من گفت: ((وقتی خبرنگار سوئدی به من تبریک گفت، خیال کردم جایزه ی نوبل را گرفته ام. در صورتی که به خاطر حضور من در بین پنج نفر نامزد دریافت جایز بود ))با این وجود حضور نام شاملو در کنار کاندیدای جایزه نوبل ادبی، خود سند قاطعی است به ظرفیت ها و جایگاه والای ادبی او در شعر جهان.
مرکز خلاقیت و نوآوری و بدعت گذاری شاملو را در چه نوع شعر یا کدام یک از کتاب های شعر ایشان می دانید؟
سپانلو: پاسخ این پرسش کمی به سلیقه بسته گی دارد، اما در فراز و فرودهای زندگی شعری شاملو من سه قله را انتخاب می کنم.
(هوای تازه – دشنه در دیس- ترانه های کوچک غربت)اگر بخواهیم شعر شاملو را به عنوان میراث فرهنگی معاصر ایرانیان تلقی کنیم، چه گونه می توان از این میراث در جهت اعتلای فرهنگی و شعر معاصر ایران بهره ی لازم را برد؟
سپانلو: به گمانم با الگو کردن تلاش های خستگی ناپذیرش، نگاه نافذ به زندگی، زبان و عشق اش به انسان و آزادی می توان به این نتیجه رسید. اما نه با تقلید از سبک شخصی و درونی شده ی او.
پایان
پس از نگارش: در حین حروف نگاری این متن، بارها مسئله ی دستگیری و در بند بودن نویسنده گان، روزنامه نگاران و فعالین اجتماعی و سیاسی کشور به ویژه دستگیری "شادی صدر"، در جریانات اعتراض نسبت به نتایج انتخابات ریاست جمهوری، ذهن و روح ام را آزرد!!

۱۳۸۸ تیر ۳۱, چهارشنبه

چقدر بوی مرگ می دهد این روزها...

عمری به طول مرگ دارد
این حسرت بلند
"آیا سپید می شود این جامه ی سیاه؟"
این سوگ سالیان
سبزینه ی بهار
در سال ِ هیچ گاه
بر زردی خزان؟
پیر از گذرگه مایوس فصل ها
انسان روحی مشوش است
بر خاک ِ بویناک
تا بر کدام خیال
بسازد
دنیای دیگری.
بخشی از شعر"جلال خسروی، شاعر جنوبی"
چه قدر بوی مرگ می دهد این روزها... روزهایی که گذشت، روزهایی که در آن هستیم و روزهایی که ...
پس از به شهادت رسیدن هموطنانمان در جریانات پس از نتایج انتخابات، مرگ حلقه ی هنرمندان را نیز سخت در برگرفته است.
پس از، درگذشت (( مهدی آذر یزدی، محمد حقوقی، فرخ لقا هوشمند، ماشاء الله رضا زاده، اسماعیل فصیح و …))، به تازه گی هم مجتبا تکین (عکاس با سابقه ی خبری و دبیر گروه عکس خبرگزاری مهر و روزنامه بین المللی تهران تایمز) به همراه خانواده اش در سانحه ی تصادف و عبدی یمینی، آهنگساز و تنظیم کننده ی برجسته ی کشورمان در حادثه ی سقوط پرواز تهران- ایروان به جمع هنرمندان از دست رفته ی این روزها، پیوسته اند.
درگذشت این هنرمندان و نوینسده گان گران ارج و از دست داده شده را به جامعه ی فرهنگی و هنری کشورمان تسلیت عرض می کنم.
در آستانه ی سالگرد از دست شدن زنده یادان احمد شاملو و خسرو شکیبایی نیز قرار داریم...
ناگهان / تو نمردی!/ و مرگ تنها شد/ .../ گریه های ما/ روی دست دریا مانده بود.
شعری از "فراز بهزادی، شاعر جنوبی"

اینجا را باز کنید و بخوانید

۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه

« اینترنت، یکطرفه عاشق من است!»

گفت و گوی غلامرضا شبانکاره با علی باباچاهی:
« اینترنت، یکطرفه عاشق من است!»
shabankareh1362@yahoo.com

اشاره: علی باباچاهی، در حوره ی شعر و پژوهش نامی بس آشناست. او کسی ست که در چندین حوزه ی ادبی از جمله سرایش شعر کودک،تحقیق و پژوهش و نقد و بررسی آثار در خوری را به جامعه ی ادبی ایران تقدیم کرده است. او حتا در کارنامه ی فرهنگی و ادبی خود، تجربه ی روزنامه نگاری را دارد. باباچاهی مدتی بخش شعر مجله ی نافه را مدیریت می کرد. از آثار شعری او نیز می توان به ((در بی تکیه گاهی، آوای دریا مردان، منزل‌های دریا بی نشان است، عقل عذابم می‌دهد، قیافه ام که خیلی مشکوک است اشاره کرد و به تازه گی ها هم مجموعه شعر "پیکاسو در خلیج فارس" را از سوی انتشارات ثالث روانه ی بازار کتاب کرده است.)) باباچاهی علاوه بر دفترهای دیگر شعری، در زمینه ی تحقیق و پژوهش آثار مرجع و درخشانی دارد که می تواند سالهای سال نیازهای علاقمندان و فعالان عرصه ی شعری در ایران را پاسخ گو باشد. گزاره‌های منفرد (بررسی انتقادی شعر امروز ایران)در سه جلد، بیرون پریدن از صف (گفتگو، نقد و نظر، مقاله، شعر امروز، زن امروز(گزینش و بررسی شعر زنان)، شروه سرایی در جنوب ایران، این بانگ دلاویز (شعر و زندگی فریدون توللی، زندگی و شعر اسماعیل شاهرودی)تالیفات علی باباچاهی در حوزه ی نقد و بررسی شعر است.آن چه در پی می خوانید گفت و گوی تلخیص شده ی غلامرضا شبانکاره با علی باباچاهی است که به بررسی وضعیت ترجمه ی آثار باباچاهی در خارج از کشور،موانع و راهکارها ی جهانی شدن شعر ایران و نقش اینترنت در معرفی آن پرداخته است.سرویس ادبیات بیرمی خوشحال خواهد شد، شاعران،منتقدان روزنامه نگاران و علاقمندان، در این زمینه نظرات خود را به طور مکتوب در اختیار سرویس ادبی نشریه بیرمی قرار دهند.


شبانکاره: آقای باباچاهی! آیا شما از چاپ و بازتاب آثار و کتاب هایتان در جوامع بین المللی - خارج از کشور ـ اخبار و اطلاعاتی دارید؟باباچاهی: می توانم این را بگویم، به صورت جدی کارهایم در آن جا چاپ نشده است.
شبانکاره: از منظر خود، چرایی این کم کاری را در چه می بینید؟باباچاهی: کم کاری را قبول دارم. در غرب وسایر کشورها اثری مستقل و به طور خاص از آثار شعری و ذوقی ام ترجمه و چاپ نشده است. کما این که گاهاً فرصت هایی نیز برایم مهیا شده است که منجر به ترجمه ی آثارم در هیات اثری مجزا و مستقل، به زبان های دیگری چاپ شود ولی به دلایلی چند این مهم صورت نگرفت که می توانم به برخی از آنها، اشاره کنم. یکی علایق دوستان ایرانی است که به حذف بعضی ها اقدام می کنند. حالا این حذف از شرکت در جشنواره و فستیوال ها گرفته تا گزینش شاعران برای ترجمه ی آثار و کتاب هایش به زبان ملت های دیگر. یکی دیگر از این موارد قرار گرفتن یا نگرفتن در حلقه های ادبی و فرهنگی است که احیاناً با برخی از نهادهای بین المللی فرهنگی و ادبی جهان ارتباط دارند، می باشد. اگر از سوی این افراد مورد پذیرش واقع شوی، مسلماً منجر به ترجمه یا انعکاس فعالیت ادبی شاعر در برخی از محافل جهانی خواهد شد.البته گاهی اخباری می شنوم. به طور مثال دو سال پیش خبر دار شدم، در چین یک آنتولوژی شعر چاپ شده است و از من کارهایی نیز چاپ شده بود، یا 30 سال پیش در برخی از منابع به زبان هلندی کاری صورت گرفته است؛اما نمی دانم این کار به چه شکل و یا چه کیفیتی انجام گرفته باشد. البته در برخی از کارهای این چنینی نیز ،دوستان ایرانی لطف می کنند و بعضی ها را حذف می کنند که من نیز از این کار بی نصیب نبوده و نیستم! چند شعر نیز از من به زبان عربی ترجمه شده است.نکته مهمی را دوست دارم این جا برایتان بیان کنم، دنیا خیلی بزرگتر از این است و شاعر برای به رؤیت درآوردن خویش نه تنها باید تلاش های زیادی کند بل که عمر نوح نیز باید داشته باشد.البته برخی بوده اند که در سن جوانی به عنوان شاعری ماندگار مطرح شده باشند. در این اوضاع و احوال جریانات شعری امروز ایران به گمان ام شاعر ایرانی باید خیلی جان سخت باشد تا بتواند در حلقه ی شعر ایران کارش حضوری توامان داشته باشد و میدان را نبازد و در دراز مدت نیز شعرهایش مقبولیت اجتماعی پیدا کند و ماندگار شود. باید از تعریف و تمجیدهای مقطعی دور ماند و به مطرح شدن های گذرا و افراطی اعتنائی نکرد. نمی تواند با روابط فردی با خارج از کشور و یا با ترجمه ی اثر ی، خود را شاعری جهانی دانست!یکی دیگر از عوامل عدم ارائه آثار در جوامع بین المللی نبود تلاش و اهتمام های فردی خود من نیز هست. در این گونه فعالیت ها« کنش» و «تمایلات» فردی شاعر نیز نقش مهمی را ایفا می کند که درون من این احساس کم رمق است.
شبانکاره: از دوستان ادبی اتان در خارج از کشور یا مترجمی از کشورهای دیگر در رابطه با ترجمه ی آثار شما پیشنهادی را مطرح نکرده اند ؟باباچاهی: ابتدا این نکته را بگویم که من دوستان زیادی در خارج از کشور ندارم و اگر هم داشته باشم از دوستان قدیمی ام هستند که الان ارتباطی با یکدیگر نداریم یا ارتباط ام کم است. مسلما ترجمه ی آثار نویسندگان و شاعران ایرانی و بازتاب و انعکاس کارنامه ی ادبی این افراد بیشتر در رابطه های فردی و میزان سعی و تلاش آنها با مترجمین ، حلقه ها ،مراکز فرهنگی و ادبی بین المللی در خارج از کشور بر می گردد که این مهم نیز به مسائلی که پیش تر بیان داشتم،بر می گردد. البته من اصلا آدم متوهمی نیستم!یدالله رویایی که در فرانسه به سر می برد و در حوزه ی ادبیات نیز پرتلاش است همواره با یکدیگر مکاتبه می کنیم .مرتب برایم نامه می نویسد و کتاب را برای یکدیگر ارسال می داریم. ولی در این زمینه چنین پیشنهاداتی را نه من و نه او مطرح کرده است. از سوی ناشر یا مترجم خارجی نیز در راستای ترجمه ی آثار من تا الان پیشنهادی دریافت نکرده ام.
شبانکاره: سانسور آثار ادبی مثل شعر، نمایش نامه ، داستان، ترجمه و... ـ تأخیر در مجوز کتاب و ماندن اثر در صف طویل نشر مجوز کتاب در وزارت فرهنگ و ارشاد چه تاثیر منفی و مخربی می تواند در پیشرفت شعر و ادبیات امروز ایران می تواند داشته باشد؟باباچاهی: من در پاسخ به این پرسش شما به نوعی دچار«تعلیق» هستم. من آثاری داشته ام که در سال 86 نوشته شده و در همین سال نیز از سوی ارشاد مجوز گرفته و چاپ شده است. اما دو اثر نیز دارم که هنوز چاپ نشده اند که به آنها اشاره کردیم. من فکر می کنم نوع و نحوه ی ارتباط ناشران با ارشاد بسیار متفاوت است و رابطه ی ناشران با ارشاد است که به نوعی کارها را پیش می برد. به هر حال نوع رابطه یی که ناشران و وزارت فرهنگ و ارشاد ایجاد می کنند و ذهنیتی که از ناشران دارند در تصمیم گیری برای دریافت مجوز کتاب نقش مهمی دارد. به هر صورت انتشار مداوم و تجدید چاپ آثار مؤلفان و نویسندگان تأثیر مهمی در شناساندن و پیشرفت ادبیات فارسی معاصر دارد. عدم چاپ آثار ادبی نویسندگان ، شاعران و مترجمان ایرانی خلل بسیاری در برگزاری همایش ها، جوایز جشنواره های ادبی و فعالیت فعالیت های ناشران و مولفان داشته است که همین نکته باعث رکورد فرهنگی و نشر در کشور شده است.
شبانکاره: چند سال پیش در نشریه ی « کتاب هفته» بود، در مقاله یی سخن از موانع جهانی شدن شعر معاصر ایران و موانع آن کرده بودید و در آن محدودیت زبان فارسی را دلیل عدم جهانی شدن شعر فارسی مطرح نمودید. واقعاً زبان فارسی را دلیل جهانی نشدن شعر معاصر می دانید؟باباچاهی: البته من مثل 15 سال پیش دیگر «محدودیت زبان فارسی» را به آن شکل افراطی و حدت آن وقت ها مطرح نمی کنم. چون اکنون شرایط بهتر و امکانات بیشتری ایجاد شده است، که شاعران ، شعرشان را به سایر ملل نیز معرفی و ارائه کنند. با وجود « اینترنت» این امکان وجود دارد که شعر ما به تدریج به وسیله ی این ابزار در دنیا شناخته شده و توسعه یابد. احتمالا « آدم های بیکار!» زیاد هستند که به شعر و سرایش توجه دارند و از طریق اینترنت یا همان« دنیای مجازی» با فعالیت های ادبی ایرانیان نیز آشنا شوند. ما دیگر در ((دنیای فرا زبانی ـ فرا زمانی ـ فرا مکانی)) زندگی می کنیم. به نظر می رسد بستر حضور شعر معاصر و امروز ایران بیشتر فراهم شده است تا موقعیت و ظرفیت خود را در دنیا به نمایش بگذارد. گسترش "اینترنت" از عواملی است که می تواند به علاقمندان شعر فارسی این امکان را در سطح جهان بدهد که بتوانند تحقیقات و پژوهش های خود را انجام دهند و دسترسی شعرشناسان خارجی به شعرهای شاعران ایرانی به آسانی قابل دریافت باشد. مهاجرت افراد به خارج از کشور می تواند زمینه ساز ترجمه ی شعر معاصر ایران در آن کشورها باشد ولی این گونه فعالیت ها خیلی پراکنده و ناچیز است. ما باید جدی تر به این مقوله توجه داشته باشیم.
شبانکاره: البته آقای باباچاهی از اواسط دوره ی قاجاریه و بعدتر نیز دوره ی پهلوی، شرق شناسان بزرگی به ادبیات ایران و به طور خاص «کلاسیک» ما توجه کردند و آثار برجسته یی نیز نوشتند و به ملت خود عرضه داشتند، و حتا گاهی انها بودند که شاعران و متفکران ایرانی را به خودمان شناساندند و این فعالیت کماکان ادامه دارد و حتا در سطح پیشرفته تر و جهانی تر هم ادبیات کلاسیک ایران اهمیت یافته و مطرح شده است تا جایی که در یکی و دو سال گذشته « مثنوی معنوی» مولانا پرفروش ترین آثار ادبی کتاب فروشی های امریکا بوده است و دو سال گذشته نیز یونسکو برنامه های ویژه یی در سطح جهان برای مولانا ترتیب داد و سال فرهنگی 2007 به نام «مولانا» نام گذاری شد.چرا ما برای معرفی و مقبولیت شعر و ادبیات کلاسیک ایران نه تنها دچار مشکل نیستیم بل که خارجی ها اشتیاق و سرمایه گذاری های بیشتری نسبت به خودمان در این عرصه دارند، ولی درباره ی شعر معاصر به خصوص برای شناساندن و مقبولیت شعر امروز و جریان های ادبی سال های اخیر ایران دچار مشکل هستیم؟! اصلاً علت تفاوت برخورد با این دو جریان را چگونه ارزیابی می کنید؟شاعران کلاسیک ما هم چون مولانا، سنت فرهنگی ایران در قرن های متمادی را تسکیل می دهند، این سنت ها هم تائید شده هستند. این تائید را هم از تاریخ- نه از دولت و حکومت ها- گرفته اند. تصور من این است شرق شناسان غالبا سنتی فکر می کنند، سنت نیز خودش را در قله ها به روئیت و نمایش می گذارند. این مسائل – سنت ها- نیز بی خودی و تصادفاً سنت نشده اند. واقعاً این مسئله بحث چند جانبه یی را می طلبد. مدرنیته یا مدرنیسم از وضعیت موجود خودش احساس رضایت نمی کند. فرهنگی که رسانه های جهانی تبلیغ و صادر می کنند، احتمالا روح انسان های غربی شفا نمی بخشد.آبشخور معرفتی آثار کاستاندا و پائلوکوئلو از معرفت شرق نشات گرفته، گویا توجه به این نوع نگاه در غرب، در واقع مثل ضرورت استنشاق هوای تازه است، برای این که غربی ها از منظرهایی اشباع شده هستند. این احساس به استنشاق هواهای دیگر و توجه به شکل دیگری از معرفت را ضروری می دانند. شعر معاصر ایران (1300 تا 1388 ) در مقابل سنت شعری کلاسیک ما در قرن های مختلف و متمادی خیلی ناچیز است. جوان بودن شعر معاصر یکی از علت های جهانی نشدن آن است. شعرهایی که در صد سال اخیر سروده شده در مقایسه با شاعران غربی که در قید حیات هستند و عمری از آن ها می گذرد و مشهور هم هستند، حتماً می تواند با آن ها برابری کند و چیزی کم ندارد.در واقع ما تشنه ی شعر غیر خودی هستیم و شاعران و مردم ما مرعوب اسامی در غرب می شوند، در صورتی که حقیقت غیر از اینهاست.الان می گویند شعر امروز آمریکا روز به روز به سادگی رو می آورد. یعنی وجه ساده در شعر آمریکا تبلیغ می شود. به ساده گی شعر و ساده نویسی اعتقاد دارند. یه نکته یی اشاره می کنم، جامعه یی مثل آمریکا کمتر به شعر توجه می کند، زیرا تیراژ کتاب شعر در آنجا پایین تر از ایران است. من معتقدم این پیشنهادی است که دارد جامعه ی مصرفی آمریکا ارایه می دهد.دارد. حتماً هم حوصله ی توجه به شعر پیچیده و ژرف را ندارد. این آمریکایی ها یک نوع صورت شعر را ترویج می دهند. حالا در ایران شعرهایی داریم که جذاب اند و صورت های مختلفی هم ارایه می کنند و جامعه ی ما پیشنهاد تکثر صداها را داده است. به غنا و تنوعی که در شعر ما وجود دارد. کسانی که در ایران حضور ندارند با نادیده گرفتن افراد به هم دیگر ظلم می کنند؛ آن هم به دلیل عدم تجربه ی دموکراسی از یکدیگر چشم پوشی می کنند. البته در این میان مسافرت و رفت و آمد های شاعران ایرانی هم تاثیر مثبت دارد، ولی این ها خیلی ناچیزاند. باید چهره یی شایسته و واقعی از شعر معاصر ایران ارائه شود که این مهم نیز با تلاش و در اختیار قرار دادن امکانات و بسترسازی های لازم، می تواند ممکن شود. دولت و مراکز فرهنگی دولتی و غیر دولتی نیز باید به ایجاد مراکزی که مسئولیت ترجمه ی شعر به زبان های گوناگون خارجی را به عهده داشته باشند، اهتمام ورزند و قاعدتا نیز باید هزینه کرد. در ضمن مترجمانی نیز که در این مراکز و کانون ها فعالیت می کنند، می بایست به طور حرفه یی و مستمر به این کار بپردازند و نه به صورت تفننی و گه گاهی! الان نیز شاهد فعالیت های ذوقی و تفننی هستیم- فعالیت هایی که گاها منجر به ترجمه ی اشعار شاعرانی در خارج از کشور می شود، مانند همه ی مسائل اجتماعی، سیاسی- اقتصادی و مسائل دیگر کشورمان پراکنده و سرسری صورت می گیرد و در جامعه ی ما پراکندگی در همه ی سطوح زندگی ما مطرح است. در زمینه ی فرهنگ از مصائب نشر، توزیع، ترجمه، مجوز و حق التحریر و ... گرفته تا الخ ... . برای مترجمان، ترجمه ی شعر نه باید علاقه یی صرف باشد، بل که می بایست به عنوان شغل "مترجمی" نیز مطرح و برجسته شود. این مساله البته آرزویی آرمانی و ایده آلیستی است. به گمان ام در این موقعیت اگر به همه ی این ظرفیت ها ی ادبی و شعری ایران توجه می شد، دنیای شعری ما وضعیت بسیار مطلوبی می داشت. از سویی دیگر، متاسفانه شعر معاصر ایران از کانال های دولتی و رسمی آن هم با رویکردهای جناحی، خودی، غیر خودی، ملاحظه کارانه و غیر هنری و نا زیباشناسیک به خارج از کشور معرفی می شود که این مسئله نیز در شناخت درست جهانی شعر ایران آسیب وارد می سازد.
شبانکاره: آقای باباچاهی ما که به جهانی شدن شعر معاصر و امروز فارسی می اندیشیم، شما به عنوان شاعر فعال و پیش کسوت این عصر چه رابطه یی با «اینترنت» دارید؟باباچاهی: ارتباط من «باباچاهی» با اینترنت مثل عاشق های قدیمی ایرانی است. اگر عاشق های قدیمی می خواستند با «معشوق» خود ارتباط برقرار کنند و پیامی با یکدیگر رد و بدل نمایند با « واسطه» شکل می گرفت و این گونه ارتباط ایجاد می کردند. من نیز ارتباط ام با «اینترنت» با «واسطه» صورت می گیرد.
شبانکاره: تکنولوژی را برای ارتباط با مخاطب چگونه می بینید، در واقع تکنولوژی ، اینترنت و وسایل مدرن ارتباط جمعی ، و وب نویسی شاعران و نویسندگان چه نقشی در جذب مخاطب و پیشرفت ادبیات امروز برای این گونه وسایل مدرن ارتباط جمعی قائل یید؟باباچاهی: من پدیده ی «اینترنت» را مثبت می انگارم و آن را با روشن بینی نگاه می کنم و اینترنت در جذب کاربران به سمت ادبیات سهمی را برایش قائل ام. اگر مشخصاً وبلاگ و سایتی را راه اندازی نکرده ام، اما خوشبختم که می بینم وبلاگی 10 تا 15 شعر ام را ارائه کرده یا اثری از من را ترجمه کرده است. و این تلاش ها توسط اشخاص و افراد جامعه نیز صورت می گیرد نه این که خبرگزاری رسمی یا نهادی که مرتبط با فرهنگ و ادبیات باشد چنین کاری را انجام داده باشد و این خیلی اتفاق خوبی است.
شبانکاره: حال این واسطه ی بین عاشق و معشوق کیست؟باباچاهی: (باخنده) این ارتباط با واسطه اکثر اوقات توسط شاگردان و دوستان ادبی ، اطرافیان یا اعضای خانواده ام صورت می گیرد و به این شکل از رویدادهای ادبی و شعرآگاه می شوم. یا این که اگر سایت، وبلاگ یا خبرگزاری یی از من خبر، مطلب یا شعری زده باشد در جریان قرار خواهم گرفت و حتماً اگر مطلبی هم در نقد بررسی و بالاخره حرف و حدیث هایی که درباره ی شعر، آراء بازتاب و نظرات ادبی ام بر روی منابع اینترنتی آورده شوند، حتماً خبردار می شوم و آنها را مطالعه می کنم. شبانکاره: البته ارتباط شما با اینترنت کماکان یک طرفه است، چون خودتان مستقیماً وب نویسی نمی کنید و نمی توانید ارتباط مستقیم با مخاطب آثارشان داشته باشید و مولد هستیم مطالب ادبی تان در وب نیستید.من وب نویسی را با پذیرش مثبت نگاه می کنم ولی این را هم قبول دارم که رابطه یک طرفه است. بسیاری از شاعران و نویسندگان شخصاً به راه اندازی وبلاگ یا حتا سایت اقدام کرده اند؛ اما به هر حال با توجه به گرایش من به اینتر نت و نوع ارتباطی که با آن برقرار کرده ام، این نظر را دارم که از این پدیده ی مدرن غافل و عقب نمانده ام و به هر حال آثار و نوشتار زیادی از من در اینتر نت است. البته اگر به کسی نگوئید! من صاحب وبلاگی هستم که توسط دوستم "محمد لوطیج" اداره می شود. اما به هر حال این را بگویم « اینترنت یکطرفه عاشق من است!».