۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

در گفت و گوی رضا شبانکاره با منصور پایمرد مطرح شد: عشق است که روح و جان تازه یی به آتشی می دهد


...
خانه ات سرد است؟
خورشیدی در پاکت می گذارم و برایت پست می کنم.
ستاره کوچکی در کلمه یی بگذار و به آسمان روانه کن.
بسیار تاریکم

بخشی از شعر زنده یاد منوچهر آتشی
شاعر از دست شده ی جنوبی ایران


بیرمی: آن چه در پی می آید، ما حصل گفت و گوی رضا شبانکاره، روزنامه نگار هم استانی با منصور پایمرد، رئیس هیات مدیره ی انجمن دوستداران حافظ شیراز درباره ی جایگاه شعری منوچهر آتشی است که تقدیم شما خوبان می شود.
پایمرد، متولد سال 1329 خورشیدی در شیراز است. وی دوران تحصیل با شعر و ادبیات زندگی کرده و تا امروز همراه و هم نفس همیشگی اش بوده است. شعرهای بسیاری در نشریات مختلف منتشر کرده است. پایمرد مجموعه شعری به نام "دستی از خورشید و تشتی از دریا" (1358) و کتاب های تحقیقی "شخصیت امیرمؤمنان در ادب عرفان اسلامی" و "سلوک باطنی حافظ" را نیز در کارنامه ی ادبی خویش دارد. او در زمینه ی عرفان و ادبیات فارسی به ویژه شعر و اندیشه حافظ، بیش از 50 مقاله در نشریات و مجلات مختلفی چون ادبیات و فلسفه، رشد ادب فارسی، معارف، نشر دانش و ... منتشر کرده است و دو کتاب درباره ی شعر حافظ آماده ی چاپ دارد.

شبانکاره: آیا می توان آتشی را شاعری نوآور دانست و این نوآوری را در چه مسائلی از شعر او می توان دید؟
پایمرد: آتشی را در میان شاعران معاصر تنها با نیما می توان مقایسه کرد؛ چون در هر دو، حرکت به سمت کمال و تعالی کاملاً دیده می شود. نیما و آتشی هر دو از شعر قدیم و کلاسیک ما آغاز می کنند و به شکل هایی از شعر مدرن می رسند و در این مسیر جایی متوقف نمی شوند یا به تکرار خود نمی پردازند، چنان که در بسیاری از شاعران هم روزگار او دیده می شود یا می بینیم.

شبانکاره: وجه تشخص یافتگی شاعرانگی آتشی را در چه می بینید؟
پایمرد: به گمان من آتشی در طول حیات ادبی اش، دو دوره ی شاعرانگی دارد. دوره ی اول تا سال 1348 است که مجموعه شعر "دیدار در فلق" را منتشر می کند. ویژگی های این دفتر را می توان لحن حماسی و مرثیه سرایی برای قلعه ها، اسب ها، نخل ها و ... از دست رفته ی دیارش که چیز جدید تر و تازه تری هم جایگزین آنها نشده است، دانست.
خود زنده یاد آتشی، این دوره شعری اش را بازبینی و نقد کرده است. او می گوید شاعر عصر ارتباطات، فیزیک کوانتومی چه گونه است خود را در خیابان یله می کند. باز هم خودش می گوید، شاعری که در یک کلیشه بماند، به تکرار خودش می رسد و خوانندگان کلیشه یی را هم به وجود می آورد. بنا بر این آتشی بعد از سکوت ده ساله، از خاکستر گذشته سر بلند می کند و با کتاب "وصف گل سوری" و "گندم و گیلاس" زبان حماسی را به زبان تغزلی تبدیل می کند و فضای معدود بومی گری گذشته ی خود را به فضایی گسترده تر و انسانی تر تغییر می دهد و نگاهی جهان شمول پیدا می کند. از این دوره به بعد است که شعر آتشی دائما در حال تغییر، رشد و بالندگی است و ناخواسته یک جریان شعری مخصوصاً در بچه های جنوب به وجود می آورد.
شاید آن تشخص و تمایزی که ما به دنبالش مثلاً در شعر شاملو هستیم، در شعر آتشی دیده نمی شود، اما به نظر من به آتشی کم پرداخته شده و در آینده بیشتر به او و شعرش پرداخته خواهد شد و دستاوردهای شعر آتشی و خدمتی که او به شعر معاصر ایران کرده برای جوانان علاقمند به شعر، ارمغان ارزنده یی خواهد بود. هنوز وجه نامکشوف آتشی، زیر خاکستر مانده است!
بیرمی: آیا می توان وجه تمایزی بین آتشی بوشهر نشین با آتشی مرکز نشین قرار داد؟
پایمرد: آتشی در آن ده سال سکوت به نقد خودش و شعرش می پردازد و می داند اگر بخواهد اگر بخواهد به تکرار خودش بپردازد به چیزی فراتر از "دیدار در فلق" نخواهد رسید. "دیدار در فلق"، نسبت به دو کتاب قبلی او "آهنگ دیگر" و "آواز خاک" چیزی بر ارزش آتشی نیافزوده است.
مرکز نشینی گرچه صدمه های فراوانی به زندگی فردی، خانوادگی و ... او وارد کرد، اما آتشی با برخاستن از خاکستر تلخی، نگاه و جهان یک شاعر امروزی را به دست آورد و با دیدگاه های شاعران مدرن جهان آشنا شد و شعرها را در یک بستر انسانی تر و گسترده تری مطرح کرد که به سود خودش و ادبیات ایران منتج شد. اما آتشی هیچ گاه از خاستگاه و زادگاه خود دل نکند، چون در جا به جای شعرهای دوره دوم شاعرانگی او نیز تصویرها، واژه ها و فضای جنوب، نخلستان و دریا در شکل نوتری مشاهده می کنیم.

شبانکاره: به گمان شما چه عناصر شعری در کلام آتشی برجسته تر می نماید؟
پایمرد: تصویر سازی های زیبا و عشاقانه و نو او، همراه با بهره گیری از فضای بومی و جنوبی و همان حس عاطفی و غریزی نسبت به طبیعت و انسان که در محور آن "عشق" قرار می گیرد، عنصر اصلی تصویرسازی و اندیشه گانی شعر آتشی را تشکیل می دهد.

شبانکاره: مهم ترین عنصر شاعرانه گی زنده یاد آتشی را در چه می بینید؟
پایمرد: موضوع سخنرانی من در یادروز مرگ او، "جلوه های عشق در اشعار آتشی " بود. به زعم من آن چه آتشی را از نو زنده می کند و او را شاعر می سازد، بی شک عشق است. و وقتی هم می گویم عشق، عشق در همه ی ساحت ها،جلوه ها و بازتاب های آن است. چه عشق فردی، چه عشق به زاده گاه و جنوب و چه عشق به انسان.
عنوان مقاله ی من این سطر شعر آتشی است: "از کوره راه ساقه ی گندم نگار می آید" که همین سطر بیانگر آتشی به هستی را نشان می دهد. بی آن که آتشی را یک عارف بنامیم، اما نگاه معرفت شناسیک عارفانه و عاشقانه اش را در بسیاری از جاهای شعرش به خوبی می توان ملاحظه کرد.
آتشی یک عاشق به تمام معناست و همه چیز را در دوره ی دوم شعری اش از این منظر و چشم انداز نگاه کرده است.

شبانکاره: به غیر از عشق، به گمان شما تحولات و انگیزه های هنری منشاء تغییرات در شعر اتشی می شود یا سیاسی و ...؟!
پایمرد: در شعرهای آتشی هیچ گاه سیاست را به عنوان نگاه معمول در آنها می بینم.
معدودشعرهایی از او را می توان با رخدادهای مستقیم اجتماعی- سیاسی روزگارش تطبیق داد. کاری که به راحتی می توان در شعرهای "اخوان" یا "شاملو" پی گیری کرد.
آتشی خود معتقد بود شاعر نه باید پای بند یک ایدئولوژی خاص- حزب خاص- باشد. او می گفت شاعر باید سیاست شعر داشته باشد تا یک سیاسی کار باشد. چون ماندن در یک ائدلوژی، دست و پای رویکرد هنری و زیبایی شناسیک شاعر را می بندد و او را از پرواز روحی و آزاد اندیشی باز می دارد.

شبانکاره: از منظر خودتان کدام یک از آثار شعری آتشی را بیشتر می پسندید و بیشتر با آن ارتباط برقرار می کنید؟
پایمرد: "وصف گل سوری" و "گندم و گیلاس" را بیشتر می پسندم. من شعرهای عاشقانه ی او را بیشتر از سایر اشعار او دوست می دار و بر دلم می نشیند. منظورم از عاشقانه، نگاه انسانی و عاشق او به دیار، میهن و جهان و روابط انسانی و انسانییت اوست.

شبانکاره: چرا؟
پایمرد: چون احساس می کنم این گونه شعرها به روح، روان و ذهن و زبان آتشی، همگون تر و نزدیک تر است.
شبانکاره: ضمن تشکر از آقای زند پور که زحمت هماهنگی های لازم را برای انجام دادن این گفتگو متحمل شدند و هم چنین تشکر بابت میزبانی آقای محمد غلامی و خانواده ی گرانقدرشان، از شما هم که وقت خود را در اختیار من و خوانندگان بیرمی قرار دادید، سپاس ویژه دارم، امیدوارم در فرصت بهتری دوباره با شما گفت و گویی داشته باشم.
پایمرد: من نیز سپاسگزارم، امیدوارم پاسخ های درخوری به پرسش های شما داده باشم. برایتان موفقیت روز افزون در کارهای فرهنگی و ادبی آرزومندم . شاد و تندرست و پیروز باشید.