۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

ویژه نامه ی محمدرضا صفدری


ضمیمه ادبی ققنوس هفته نامه بیرمی
ویژه ی محمدرضا صفدری
به کوشش: غلامرضا شبانکاره
مدیرمسئول: یونس جعفریویژه «محمدرضا صفدری» در بیرمی ِ بوشهر
● زن در سیاسنبو
● نقدی بر تيله آبی
● حکایت آقا رضا ی ما
●به روایت ِ فرامرز دهگان
● به روایت ابوتراب خسروی
● به روایت ِ شهلا پروین روح
● نگاهی انتقادی به چهـل گیسـو
●برای صفدری؛ ببر داستان ايران
● نگاه سردبیر بیرمی ِ بوشهر

ابوتراب خسروی داستان نویس برجسته ی ایرانی در گفت و گو با رضا شبانکاره:

ابوتراب خسروی داستان نویس برجسته ی ایرانی در گفت و گو با رضا شبانکاره:
هنوز بحث فراگيري رمان صفدري شروع نشده است


5 مرداد سالروز تولد محمدرضا صفدری است، به بهانه ی چنین روزی، گفت و گویی را که چندی پیش با ابوتراب خسروی- داستان نویس برجسته ی شیرازی- انجام داده ام، در این جا بازچاپ می نمایم.
اشـاره:
ابوتراب خسروی در سال ۱۳۳۵ در شهر فسا استان فارس متولد شده‌است. سال‌های ۱۳۴۸ و ۱۳۴۹ مقطع دبيرستان را در اصفهان گذراند و شاگرد ادبي هوشنگ گلشیری نویسنده ایرانی بوده‌است. او لیسانس آموزش ابتدایی دارد. وی سال‌ها در شهر شیراز به کودکان عقب‌مانده ذهنی آموزش می‌داد. در حال حاضر او بازنشسته شده‌است و در شیراز زندگی می‌کند.
بي شک ابوتراب خسروي را مي توان از نويسندگان برجسته دو دهه اخير ادبيات داستاني ايران به شمار آورد. خسروي نخستين کتابش را تحت عنوان «هاويه» که مجموعه 14 داستان کوتاه بود در سال 70 به چاپ رساند. انتشار دومين کتاب اين نويسنده هفت سال به طول انجاميد و سرانجام در سال 77 مجموعه
«ديوان سومنات» منتشر شد که نظر بسياري از منتقدان را به خود معطوف ساخت. نخستين طبع آزمايي خسروي در داستان بلند را مي توان به زمان انتشار رمان «اسفارکاتبان» يعني سال 79 پيوند زد. رماني که خسروي نگارش آن را از بهار 73 آغاز کرده بود. زحمات 6 ساله خسروي به ثمر نشست و «اسفارکاتبان» موفق به دريافت جايزه مهرگان ادب به عنوان بهترين رمان سال 79 شد. آخرين کتاب منتشره رمان «رود راوي» است که در سال 82 به بازار کتاب عرضه شد. اين داستان نيز توانست عنوان بهترين رمان دوره چهارم جايزه بنياد گلشيري را کسب کند. خسروي در حال حاضر کتاب ویران (مجموعه داستان ) و رماني تحت عنوان «ملکان عذاب» آماده ی چاپ دارد که به گفته خود او با دو رمان گذشته اش يک سه گانه (تريلوژي) را تشکيل مي دهد. آن چه در پی می آید ماحصل گفت و گوی کتبی رضا شبانکاره با ابوتراب خسروی است که به بهانه ی بررسی جایگاه ادبی و آثار صفدری به ویژه من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم، در چند مرحله انجام گرفته است.

شبانکاره: به نظر شما نقش و جایگاه صفدری در نسل سوم داستان نویسی ایران، کجاست؟
خسروی:
صفدري يكي از مهمترين نويسندگان گروهي كه درست يا غلط به نسل سوم مربوط اند هست . كه برعكس بعضي از هم نسلان خود به دور از هياهو و خودخواهي هاي رايج كساني كه كارهاي بسيار معمولي و حتا الكن خود را عمده تلقي مي كنند و به نحوي از مخاطبان ادبيات طلب كارند، بي ادعا كارهاي شاخص مي نويسد . اهميت صفدري بيشتر به علت تعدادي داستان كوتاه شاهكارش هست كه به نوعي وجوه مسائل اجتماعي ما را با زبان ادبيات دراماتيزه كرده و از اين طريق رنجي كه جامعه ما به سبب بحران هاي اين دوران متحمل مي شود، به نوعي در ادبيات روح داده كه بي شك براي خواندن نسل هاي آينده و نيز مخاطبان ديگر شدت تاثير خواهد داشت.

شبانکاره: چه تفاوتی می توان در آثار داستانی نسل سوم با نسل دوم داستان نویسی ایران قائل بود و نقش صفدری در این میان چیست؟
خسروی
: اين موضوع را نبايد از نظر دور داشت كه ادبيات موسوم به نسل سوم ادامه همان ادبيات نسل دوم است ولي حتما به دليل شرايط اجتمايي پديد آمده متحول شده و از مسائلي كه مبتلابه ادبيات استادان خود بود فاصله مي گيرد . بنظرم اين تفاوت در انتخاب موضع روايت است . يعني آنكه اغلب نويسندگان ما قبل در كنار موضع فلسفي نظري خاصي داستانشان را روايت مي كردند . البته بودند نويسندگاني كه موضع فلسفي نگاهشان كمتر محسوس بود مثل هدايت ، ساعدي ، صادقي گلشيري . به اين فهرست نگاه كنيد در آثارنويستدگاني مثل، چوبك ، بزرگ علوي ،دولت آبادي ، احمد محمود ، امين فقيري ، مير صادقي، درويشيان نگاهي ژدانفي محسوس است و در آثار هدايت ، ساعدي ، گلشيري ، صادقي ، رويكرد سياسي استنباط مي گردد. به گمانم چه رويكرد نويسندگان دسته اول و چه دسته دوم تحت تاثير بخش فرهنگي حزب مهم سياسي آن روزگار بوده كه به نوعي اين موضوع را جا انداخته بوده كه نويسنده اي كه فقط به ادبيت ادبيات بها بدهد ، فاقد اهميت است . موضوع انقلاب باعث شد تا نويسندگان بعد از انقلاب حتا نويسندگاني مثل دولت آبادي و گلشيري از اين آتمسفر فاصله بگيرند و فارغ از مسائل نزديك به ايدئولوژي فاصله بگيرند. شما نگاهي به دوران سپري شده مردم سالخورده و سلوك نگاهي بيندازيد، مي بينيد كه نگاه موضعي دروني تر و به زعم من انساني تر يافته است.
نويسندگان موسوم به نسل سوم البته نه همه شان بلكه تفكر هنري غالبشان اين هست كه سياست و نگاه فلسفي را سپرده اند به آنهايي كه كارشان هست . و به موضوع انسان درگير با مسائل انساني پر داخته اند. ممكن است موضوع سياست ، مضمون كارهاشان باشد ولي هدف ادبياتشان ، نوعي شهادت دادن به رنج هاي انسان هايي هستند كه مي برد حتا ممكن است شخصيت هاي داستانها در گير سياست باشند، لكن نقش انسان در گير باست دراماتيزه مي گردد كه في المثل چطور زندگيشان به معناي اخص كلمه فداي نقش هاي سياسي مي شود، نه آنكه نوعي نگاه سياسي تبليغ شود .حتا ممكن است مسئله جنگ مضمون ادبياتشان باشد ، ولي مسئله شان انهدام زندگي در وضعيت جنگ است، نه في المثل ايجاد حماسه و تبليغ ئيدئولوژي !يادم است صفدري جزء اولين نويسندگاني بود كه با نوشتن دورهگذر رنج پدرهاي جوان از دست داده در جنگ را به بهترين شكل دراماتيزه كرد .
شبانکاره: تشخص و وجه متمایز صفدری در میان نویسندگان این نسل چیست و اصولا چه امتیازی را می توان برای او قائل شد؟
خسروی:
در بخشي از جوابيه پرسش بالا گفتم كه مهمترين مشخصه اين نسل اين است كه موضع نگاه را به جايي برده كه دياليك تيك درد را دراماتيزه كند. صفدري در كارهاي كوتاهش اين حسن و ویژگی را دارد كه در زمان بنويسد. وقتي كه شكل گيري يك تنفر را طوري جزء به جزء باز مي نويسد كه مهرباني شخصيت داستاني اش طي يك تحول اجتماعي - سياسي بدل به دشنه اي در كنار كمربندش مي شود كه در رويايي با دوستان قديمش هر لحظه آن را مي فشارد، همان دياليك تيك تنفر، چگونگي شكل گيري رنج را دراماتيزه مي كند. اين مي شود تمايز صفدري كه تيز بيني هاي خاص خودش را دارد. به نظرم اثبات مي كند كه در چنين داستانهايي استاد پي گيري و شكل گيري عصبيت و تنفر و نشان دادن در ادبيات است.

شبانکاره: شما از میان سه اثر صفدری کدامیک را بیشتر می پسندید؟ آیا صفدری داستان نویس را بیشتر می پسندید یا صفدری رمان نویس را؟
خسروی:
صفدري خودش مي داند كه من چقدر عاشق بعضي داستان هاي كوتاهش هستم. كارهايي مثل دورهگذر، پريون، چاقوي دسته قرمز و خيلي كارهاي ديگرش كه اوج هاي درخشاني دارد. البته صفدري يك نمونه كار دارد كه خيلي نزديك به سينماست. آنها هم محاسن خودشان را دارند.
به نظرم بعضي از كارهاي كوتاه صفدري نمونه اي است از داستان كوتاه كه كمتر مشکل دارد تراش خورده و شدت تاثير دارد. اين آرزوي هر نويسنده اي است كه كارش شدت تاثير داشته باشد.
شبانکاره: به مقوله ی "شدت تاثیر" در ادبیات خیلی توجه دارید، تعریف شما از "شدت تاثیر" چیست؟
خسروی:
البته نمي توان براي تاثير آثار هنري يا ادبي بر مخاطب واحدي تعيين كرد، ولي هر چقدر، تاثير يك كار ادبي بر مخاطبي كه با اثر سنخيت داشته باشد ، يعني اثرش بر ذهن خواننده جدي ادبيات بيشتر باشد، حتما شدت تاثيرش بيشتر است.
شبانکاره: به نظر شما تیله ی آبی در روند داستان نویسی صفدری چه جایگاهی می تواند داشته باشد و آیا می توان رابطی بین آثار صفدری تا خلق رمانش باشد؟
خسروی: طبيعتا هر تجربه اي كه نويسنده اي از سر مي گذراند علت آثار بعديش هست، چه مستقيم و چه غير مستقيم .
شبانکاره: به گمان شما چه روایت جدیدی در آثار صفدری(هر سه اثر ایشان) چشم گیرتر است، که شاید ما را بتواند به جهان ِ داستان تشخص یافته ی صفدری نزدیک کند؟ و جهان او را چه گونه
می بینید؟

خسروی: تا يادم نرفته بگويم كه در رمان بزرگش "من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم"، با همه اينكه بسيار دشوار خوان است ، فضا سازي بسيار درخشاني دارد كه در ادبيات امروز كم نظير است به علاوه نثر درخشان و بسيار منعطفش. و اما مشخصه كار ادبي صفدري كه او را از اغلب نويسندگان نسل سوم بزرگ تر جلوه مي دهد ايجاد ادبياتي اعلي است كه مضمونش انسان است، به دور از فيل هوا كردن براي كسب وجاهت ادبي.
خصوصيت كار صفدري اين است كه مقلد هيچ اثري نيست . ادبياتي قائم به ذات دارد كه مصالحش را در جامعه خود پيدا مي كند . نه مثل بعضي از نويسندگان وطني كه في المثل كارهاي ديگران را به نحوي بومي سازي و آداپته مي كنند و اسامي شخصيت هاي فرنگي را به حسن و محمود تغيير مي دهند يا حداكثر فضايي ايراني برايش مهيا مي كنند . شخصيت هاي آثار صفدري ايراني هستند يا اينكه بهتر بگويم ايراني جنوبي هستند ، شما همين فضاي همين رمان ببر را در نظر بگيريد ، شخصيت هايش را ، همه براي ما كه در اين آب و خاك ندگي كرده ايم آشنا هستند ، مضامينش را با دقت در نظر بگيريد ، اين اتفاقات از نحوه زيباشناسي ايراني تغذيه شده اند ، بنظرم ببر شبيه به يك قالي نفيس ايراني است ، با تكرار و حضور ادمهاي يك سانش در مكانها و مناطق مختلف يك جغرافيا . اين آدمها كپي شخصيت هاي رمان هاي ديگران نيستند ، آدمهايي هستند كه صفدري با اين تيپها و شخصيت ها زندگي كرده ، حشر ونشر داشته ، آنها الگوي كارش بوده اند ، صفدري شخصيت هاي داستانهايش را از روي آنها نوشته و داستاني انديشيده كه تنها در اين سرزمين حضور دارند . مقصودم اين است كه كار صفدري از مصالح اينجا تغذيه شده و آنقدر خلاق است كه داستاني بينديشد كه زيباشناسي خاص اين سرزمين را دارد. آن قدر هنر مند است كه بدون منم زدن و لاف محشور بودن با فلان نويسنده فرنگي ، مطرح است . حتا اگر سالها هم ننويسد مطرح است بر عكس ديگراني كه اگر خبر سازي نكنند، سه ماهه فراموش مي شوند . صفدري به معني اخص كلمه نويسنده است . گيرم هوچي نباشد كه نيست، گيرم در عين فروتني بي ادعاست كه البته كارهايش مدعي ادبيات هستند حتا اگر خودش هم مدعي نباشد . ما حصل آنكه او نويسنده ايست كه ادبياتش مقلدانه نيست و نمي توان هيچ گونه ارجاعي براي كارهايش در بيرون از چار چوب فرهنگي ايران جست . تنها ارجاع كار هاي صفدری خودش هست و بس .
شبانکاره: شما در محفل سخن که به نقد و برسی رمان من ببر نیستم ... اختصاص داشت، بحث مخاطب و خواننده را مطرح کردید، و گفتید که خواننده ی بد ممکن است اثر را ضایع کند و در ضمن از فقدان يك طيف مخاطب خوب در جامعه‌ی ادبی نیز صحبت کردید، به گمان شما خواننده ی من ببر نیستم کیست و این اثر چگونه باید مورد خوانش قرار گیرد؟
خسروی:
ظاهراً ما در شرايطي هستيم كه بعضي علاقه مندان ادبيات تنها با نوشتن يك داستان يا حداكثر يك كتاب كه مورد وثوق دوستانشان قرار مي گيرند و با پر و پاگاندهايي، مطبوعات را تسخير مي كنند هستيم. خوشبختانه در اين دوران طيف مخاطبان جوان ادبيات رو به رشد و توسعه هست. والبته مشگلي كه هست با توجه به عدم شناخت كافي از ادبيات داستاني تحت تاثير نقدهاي دوستانه يا مغرضانه قرار مي گيرند و با همين تمهيد، گاهي كتابهاي بدون ارزش ادبي لانسه مي شود و بازار پيدا مي كند و گاهي هم كتابهاي با ارزش بالاي ادبي مهجور مي مانند. به گونه اي از طرف بعضي گروهها، اين ترفندي است تا ذهنيتي براي مخاطبان جوان ادبيات ايجاد شود تا ادبيات جدي كه شدت تاثير ايجاد مي كند، نا خوانده بماند. و نهايتاً طيف خوانندگان رو به رشد جامعه ما یا في المثل با ادبياتي ملودرام وار يا بهتر بگويم آشپز خانه اي مانوس شوند و خود ادبياتي كه سهل الوصول نيست، ولي ايجاد تفكر مي كند را طرد كرده و ناخوانده بگذارند. و جالب است كه بعضي روشنفكران ما و به اصطلاح كارنشناسان ادبي ما ادبيات را يك كالاي تجاري ارزيابي مي كنند و به چنين كتابهايي جايزه مي دهند و آثاري مثل آثار صفدري را نفي مي كنند و آن را فاقد ارزش اعلام مي كنند. يادم است سالي كه اين كتاب در آمده بود يك عده به اصطلاح نا داوران رفتاري با اين نويسنده بزرگ كردند كه به گمانم در تاريخ ادبيات ما خواهد ماند.
شبانکاره: به گمان شما چه چیز باعث می شود وجه تمایزی بین جایزه من ببر نیستم ... با جایزه ی کتاب های دیگر در آن سال قائل شد؟
خسروی: بعضی ها پرسش ها را البته نباید جواب داد و درست هم نیست که کاه کهنه به باد داده شود!
شبانکاره: شما چه پیشنهاداتی یا کلیدهایی داریـد تـا خواننـده ی آثــار صـفـدری بــه خصوص من ببر نیستم... موفق تر یا بهتر بتواند با جهان ذهنی نویسنده و فضای اثر برخورد داشته باشد؟
خسروی:
هم چنان كه مـمـكـن اســت آثــار كلاسيك موسيقي به گوش بعضي گوش خراش بيايد. البته مخاطبي كه كمتر خوانده قادر نيست با چنين كتابهايي ارتباط بر قرار كند. همانطور كه بايد براي درك جنبه هاي زيباشناسيك موسيقي كلاسيك بايد گوشهايي تربيت شده پيدا كرد، براي درك بعضي آثار دشوار خوان، بايد ذهنيتي مانوس با ادبيات آوانگارد بيابيم .
شبانکاره: برخی اعتقاد دارند رمان من ببر ... اثر متفاوتی ست و نوآور. البته خود شما هم در سایت سخن تلویحاً از نوآور بودن اثر سخن گفته اید" توي اين كار نگاهي كه صفدري داشته، روال متعارف و كلاسيك داستاني نيست بلكه صفدري از عناصر ديگر استفاده كرده و يك شكل بديعي ايجاد كرده براي بيان ارتباط ارگانيك داستان. بنابراين ما نمي‌توانيم روند كار صفدري را با معيارهاي كلاسيك بررسي كنيم. چرا كه آن برداشتي كه از آثار كلاسيك هست را در اين كار به اين شكل نمي‌توانيم ببينيم."
شما برای این رمان چه و چگونه ارزش هنری یی قائل اید؟ و بفرمایید مولفه های نو آوری این اثر در چیست با ذکر نمونه؟
خسروی:
كاري كه صفدري كرده پر از خلاقيت است. به نظرم هنوز آن بحث فرا گيري كه بايد راجع به اين كار بشود شروع نشده. اما شك ندارم كه دير يا زود از اين كتاب، قرائتي متناسب با خلاقيتي كه صفدري در آن ايجاد كرده، خواهد شد. به نظرم تسلسل تناسخي مادي، نه آن نحو متافيزيكي كه در خيلي آثار داستاني ما كار شده از جنبه هاي درخشان كار است. حضور و عينيت آدمها همچون قلمه هاي جسماني كه در مقاطع مختلف رمان در مواجهه با مظاهر زندگي همچون عشق ها و دوستي ها و دشمني ها حيات مي يابند، نٌرم داستان هاي كلاسيك را بر هم مي ريزد. برداشت من از كار بزرگ صفدري اين است كه صفدري تبلور وجوه انساني شخصيت هاي اصلي رمانش را در ابعاد زماني ،مكاني با ابعاد تاريخي ، تكثير كرده است . بازي پايان ناپذيري از حضور شخصيت هاي رمان و وجوه متعددشان درامتداد زمان. به گمانم صفدري در اين رمان نويسنده اي بي رحم و بي اعتنا به خواننده بوده كه با نگذاشتن چراغ راهنماهاي مورد نياز در پلاتها و كلاً پهنه اين رمان او را از لذت وافري كه بايد مي برد محروم كرده است.
شبانکاره: شما به چه مولفه ها و ویژگی های دیگر این رمان می توانید اشاره کنید؟
خسروي: من در كار صفدري اشاره می کنم به حجم دادن رفتار آدم‌ها و اشياء در ادبيات. حداقل ما تا به حال اين نوع كاركرد را در ادبيات نداشتيم در آنچه تا به حال خوانده‌ايم. صفدري به لحظات حجم مي‌دهد و حس غريب شخصيت داستاني‌اش را منتقل مي‌كند. من از اين شدت تاثير لذت بردم و اين نمونه‌ها در كتاب زياد است. از طرفي يكي از خصوصيات پست مدرن احياي ارزش‌هاي گذشته است به نحوي، و نويسنده مجاز است كه از تمام امكانات در ادبيات كهن استفاده كند. اين امكان شرايطي را ايجاد مي‌كند كه شما هر مكان و زماني را كه دوست داري انتخاب كني. گرايش پست مدرن در كار صفدري غالب است. او به نوعي اصول روايت كلاسيك را نفي مي‌كند. با يك تفاوت، نگاه مدرن تلخ انديش است ولي صفدري در كارش طنزي شفاف دارد. زير قضيه همه چيز را با يك لحن طنزآميز مي‌گويد. خلق كار پست مدرن نياز به آن ندارد كه نويسنده حتما بخواهد كه اين كار را بكند بلكه نويسنده در شرايطي است كه ادبيات را اينگونه انديشه مي‌كند. وجه چشمگير اين كتاب زبان صفدري است به گمانم صفدري يكي از درخشان ترين نثرهاي دوران ما را در ظرف لحن خاص خودش ايجاد كرده است.
شبانکاره: شما در عین حال که به ایرانی بودن رمان صفدری اشاره می کنید و حتا آن را به قالی نفیس ایرانی تشبیه نمودید، از سویی دیگر شما و برخی دیگر این اثر صفدری را به پست مدرنیسم منسوب می کنند، ارزیابی شما از پست مدرن بودن من ببر نیستم ... چیست و آیا تناقضی بین پست مدرن بودن و ایرانی بودن وجود ندارد؟
خسروی:
خدمتتان عرض كردم چنانكه كسي اهل خواندن مباحث پست مدرن باشد ، بخوبي مي داند كه پست مدرن بودن و ايراني بودن يك اثر منافاتي ندارد . اتفاقا در وضعيت پست مدرن ، معمولا در تركيب هنر پست مدرن از معماري گرفته تا موسيقي و ادبيات، جنبه هايي از زيبايي هاي سنت كه همچنان كار آيي شان را حفظ كرده اند،استفاده مي شود وبه اثر پست مدرن غنا مي بخشد، اساسا در وضعيت پست مدرن بر عكس وضعيت مدرن گذشته نفي نمي شود ، نوعي زيبايي از تركيب جنبه هاي زيباشناسيك كه در تاريخ انسان بوجود آمده و همچنان مقبوليت خود را حفظ كرده اند، استفاده مي شود. چرا نه باید پست مدرنیسم ایرانی داشته باشیم؟ بالاخره مشخصات آثار هنري و ادبي به گونه اي طبقه بندي مي شود . اتفاقا سنت گراياني كه اشرافي بر مباحث پست مدرن ندارند از اين عبارت مي ترسند، در حالي كه در وضعيت پست مدرن، استفاده از جنبه هايي از سنت كه كار آيي شان را حفظ كرده اند، در ايجاد فرم اثر پست مدرن استفاده مي شود، براي اين كه بهتر اين حرف را جا انداخته باشم از آنجا كه في المثل در معماري بحث عيني تر است، معمار پست مدرن في المثل مي آيد در فرمي تازه از تلفيق شكل ستونهاي رومي، و سقف هاي گوتيك و شكل پنجره هاي معماري اسلامي وشكل ايوانهاي خانه هاي چيني ، فرماسيون جديدي در معماري خلق مي كند . يا در موسيقي پست مدرن ، تركيبي از ملودي هاي آفريقايي و هندي و اروپايي با سازهاي بومي هر منطقه ايجاد مي كند ، و به نوعي هارموني حاصل از تركيب ملوديهاي بومي هر منطقه ، موسيقي جديدي پديد مي آورد.
شبانکاره: به گمان شما ضررورت خلق یا نوشتن من ببر نیستم از سوی نویسنده چه چیزهایی بوده که می خواسته بیان دارد با توجه به اینکه بتوان از این به عنوان دستاوردی از میراث فرهنگی و ادبی صفدری فرهنگ و ادبیات داستانی ما بهره مند شود؟
خسروی: به نظرم نويسندگان واقعي، البته نه تكنسين هاي ادبي در پي اين نيستند كه في المثل در اين كار بايستي به دليل فلان علت فلان كار را بكنند. براي صفدري كه يك نويسنده واقعي است، مهمترين دليل نوشتنش كشف است. ممكن است صفدري دلايلي براي نوشتن اين رمان بياورد كه به گمانم در شرايط بعد از نوشتن هر نويسنده كاملاً تغيير نقش مي دهد و خود به سلك خوانندگانش در مي آيد. دقيقا مثل اين است كه كسي خوابي ببيند و ازش پرسيده شود، هدفت از ديدن اين خواب چه بوده وچرا ديده اي، كه هر پاسخي بدهد منطبق با واقع نيست. من در جايي گفته ام كه نوشتن وجوه تشابه زيادي با خواب ديدن دارد. منتهي نويسنده و كلاً هنرمند اين خصوصيت را دارد كه در بيداري خواب ببيند و البته خودش هم تعبيرش را نمي داند. يعني اگر كسي داستاني را با هدف جا انداختن حرفي بنويسد، همان صنعت مي شود. همان ادبيات ايده ئولوژيك مي شود كه مثل غول ادبيات سوسياليستي "شلخوف" به قصد جا انداختن ماركسيسم لنينيسم زمين هاي نو آباد
را نوشت. حداكثرش مي شود يك نسخه خوب كه بدرد يك دوران خاص مي خورد و بعد از آن از اعتبار ساقط مي شود. به نظرم صفدري در كاري مثل من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم در پي كشف از طريق نوشتن و خلق زيبايي بوده، و خيلي خوب هم به اين موضوع واقف است كه خلق زيبايي خود ايجاد معنا مي كند. زيرا كه زيبايي با هر تعريفي معنا دار است .
شبانکاره: به گمان شما ردپا یا میراث فرهنگی و ادبی کدام یک از نویسندگان ایرانی را می توان در آثار صفدری دید؟ و خروجی و بازتاب این تاثیرپذیری در کارهای صفدری چگونه است؟
خسروی: تاثير و تاثر يك اصل است. طبعاً صفدري تحت تاثير كارهايي كه خوانده نويسنده شده است. نه او، كه هر نويسنده اي در هر دوران، تحت تاثير خوانده هايش قرار مي گيرد. ولي نويسندگان واقعي مثل صفدري مثل زنبور عسل بر گل هاي متعددي نشسته اند و تغذيه كرده اند. منتهي در نهايت، توليد خود را با خصوصيات خود در مي آميزند كه آن اثر هويتي از جنس خود نويسنده ايجاد مي كند. به نظرم اگر موضوع تاثير نبود هنرمندان دوران ما بايد همان هنر دوره غار نشيني را ايجاد مي كردند .

۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه

محمدعلی سپانلو، در گفت و گو با غلامرضا شبانکاره مطرح کرد:زبان شعری شاملو، زبان عفت و دردهای مشترک ایرانیان شده است

محمدعلی سپانلو - شاعر و پژوهشگر- در گفت و گو با غلامرضا شبانکاره مطرح کرد: زبان شعری شاملو، زبان عفت و دردهای مشترک ایرانیان شده است
اشاره:دوم مردادماه، سالروز از دست شدن شاعر سترگ و خوشنام ایرانی، احمد شاملو (ا.بامداد)است. امسال در نهمین سالگشت بدرود این خدمت گزار عرصه ی فرهنگ و ادب، شاعرو مترجم به یادماندنی قرار داریم. به قولی، شاملو شاعری ست که "دردهای مشترک ایرانیان را فریاد کرده است"از سویی دیگر باید گفت، شاملو چون نهادی بزرگ در عرصه ی فرهنگ و ادب این دیار قد برافراشت و با همه ی دردمندی ها و آلام فردی و اجتماعی اش، کارهایی را پی گرفت، که قاعدتن می بایست به صورت گروهی انجام می شد. اما شاید این همه، به تنهایی از دست او ساخته بود؛ دکلمه هایی هنرورزانه اش، ترجمه های منحصر به فردش، تحقیق و پژوهش های ارزنده یی چون کتاب فرهنگ کوچه که با همیاری همسرش- آیدا سرکیسیان- انجام گرفت و هم اکنون نیز با پی گیری او در حال چاپ مجلدهای باقی مانده هستیم و چه بسا با شاملو بود که وجه متشخص گرایانه ی شعر نو ایران در عرصه ی جهانی خوش درخشید، و کارهای مبتکرانه ی دیگری هم چون اهمیت دادن به برگزاری شب های شعر برای اولین بار در ایران و توجه بیشتر و جدی به ژورنالیسم ادبی.
شاملو هیچ گاه از پای ننشست و چون بزرگمردی آزاده و رها، فرهنگ ایران و بشریت را پروراند و بالنده تر از گذشته کرد. آن چه در پی خواهید خواند (چنان چه تمایل داشته باشید)، گفت و گوی من با محمدعلی سپانلو، شاعر و پژوهشگر ایرانی است که در سال 1384 به بهانه ی هم چنین روزی، در روزنامه ی بین اللمللی نیم نگاه (شیراز) و هفته نامه بیرمی به چاپ رسید. به دلیل این که لازم بود، به نوبه ی خودم سالروز از دست شدن شاملو را پاس بدارم و هم چنین نبود متن الکترونیکی گفت و گو در فضای اینترنت، بد ندیدم مطلب یادشده را با ذکر مقدمه یی در اینجا بازچاپ نمایم.
آشنایی با محمدعلی سپانلو:محمدعلی سپانلو از فرهیخته گان ارزنده ی روزگار ماست. وی علاوه بر سرودن شعر، در ترجمه، تحقیق، تحلیل و نقد، تصحیح متون و روزنامه نگاری دست توانایی داشته و دارد و در این حوزه ها آثاری سترگ و ارزشمندی در صحنه ی فرهنگی بشری و ایران، خلق و تجربه کرده است.سپانلو تاکنون حدود شانزده دفتر شعری و چندین و چند اثر تحقیقی و ترجمه در کارنامه ی فرهنگی و هنری خویش به ثبت رسانده است. او حتا در کنار منوچهر آتشی، در فیلم ناصر تقوایی به نام "آرامش در حضور دیگران" و .... نیز ایفای نقش کرده است.او هم چنین افتخار دست یابی به نشان شوالیه فرانسه و جایزه شعر ماگس ژاگوب و ... را دارد.بر آن شدیم تا به مناسبت ششمین سالگرد درگذشت شاملو، گفت و گویی با سپانلو داشته باشیم که همکار و اولین کاشفان شعر شاملو بوده است:
شبانکاره: آقای سپانلو! شما چگونه با شعر و شخصیت شاملو آشنا شدید؟

سپانلو: اولین بار با شاملو در خانه ی پدر دوستم- ناصر شاهینی پر- آشنا شدم. شاید از نخستین کاشفان شعر او بودم و این طور شد که من مجذوب اشعار و شخصیت شاملو شدم. او هم نخستین کسی بود که شعر مرا دید، ویرایش کرد و در مجله ی "فردوسی" آن زمان به چاپ رساند.
شما هم در شب های شعر خوشه در دهه ی چهل حضور داشتید؟
سپانلو: بله، گاهی علاوه بر حضور در شب شعر خوشه در مورد آثار جوان ترها مورد مشورت ِ شاملو قرار می گرفتم.
شما گفتید گاهی اوقات مورد مشورت شاملو قرار می گرفتید. کمی بیشتر در مورد همکاری اتان با شاملو می گوئید؟
سپانلو: در مجله ی خوشه که شاملو، سردبیری آن را به عهده داشت، بخشی بود تحت عنوان "هوای تازه" که من گه گاه با شاملو همکاری می کردم. در آن جا بیشتر با شعر جوانان سر و کار داشتیم، من این شعرها را می دیدم و نظر می می دادم.
شب شعر خوشه که به همت شاملو برگزار شد تا چه حد در جامعه ی ادبی تاثیر گذار بود و چه تاثیراتی او با چنین کاری در زمینه ی شعر گذاشت؟
سپانلو: احتمالن شب شعر برای اولین بار در ایران برگزار می شد. به هر حال یکی از ابداعات ذوقی و هنری شاملو بود. مراسم شعر خوشه هفت شب در سالن باشگاه شهرداری تهران در خیابان سعدی برگزار شد. شاملو در کار ابداعات فرهنگی و ادبی، کنار برگزاری شب شعر، نمایشگاه نقاشی، برنامه ی تآتر و موسیقی نیز ترتیب داد.
برنامه های شاملو به خصوص شب شعر خوشه، توانست شاعران مطرح و چهره های نوپردازی نیز به جامعه ی ادبی آن روز ایران معرفی نماید؟
سپانلو: شاید مهم ترین نتیجه ی این شب های شعر، اعلام رسمی شعر نو و اعلام حضور نسل تجدد طلبی بود که تا پیش از آن- جز تلاش های منفرد- به چشم جامعه نمودی نداشته بود. تقریبن مثل یک حزب.
من کمی بعد در مجله ی فردوسی، یادداشتی نوشتم که آن شب ها را – یک رابطه ی بی زبان و اتحادیه ی تنهایی- تعبیر کردم.
شما در شب های شعر خوشه و فضای شعر دهه ی چهل و پنجاه حضوری فعال داشته ئید. فعالان ادبی و محافل فرهنگی آن زمان چه ارزیابی از اقدامات شاعرانه و شعرهای شاملو داشتند؟
سپانلو: در آن زمان شاعر مطرح شعر نو- نادرپور- بود و شاملو را فقط خواص می شناختند. اتفاقن آن شب ها نخستین مرحله ی عروج شاملو و مطرح شدن او به طور وسیع در ذهن هموطنان و شعردوستان بود.

تلقی شما از شعر شاملو چیست و نسبت به فضای سیاسی آن زمان تا چه حد شع او را می توان چریکی و سیاسی دانست؟
سپانلو: شعر شاملو در دوران معاصر، بخشی از میراث فرهنگی ماست. شاملو در ادبیات ما، شاعر ماندگاری است. به نظر من رکن اندیشه گی شعر شاملو، نگرش اومانیستی و انسان گرایی او است. اسطوره ها و مفاهیم درونی اشعار شاملو، مبتنی بر انسانیت، اخلاق انسانی و حقوق بشر است. او در کلیت شعرهایش نوعی تفکر جهان شمول و جمعی داشت. عشق، آزادی، رهایی.
اما در مورد اشعار سیاسی و چریکی شاملو که شما اشاره کردید، باید بگویم هر شاعری حرف های اجتماعی و نگرش های سیاسی تفردی خود را دارد. یعنی تعهدی نسبت به زمان و زندگی معاصر دارد. پس در دورانی، در شعرش نگرش های سیاسی را می بینیم. ولی اعتقاد دارم به طور کلی باید شاملو را بیرون از زمان بررسی کرد، زیرا شاملو فراتر از زمان خاصی قرار می گیرد و شعر خوب هم همین ویژگی را از منظر من داراست.
برحسته گی شعر شاملو را در چه چیزی می بینید؟
سپانلو: بی شک شاملو شاعر بزرگ و تاثیرگذاری است و شاعریست که سعی دارد، انسان ها را با یکدیگر پیوند دهد. زبان او، زبان عفت و دردهای مشترک ایرانیان شد. این نکته را هم تاکید کنم که شاملو را به عنوان شاعریبزرگ بشناسیم و نه یک نظریه پرداز و تحلیل گر ادبی.
چرا او را نه باید به عنوان یک نظریه پرداز ادبی بشناسیم؟!
سپانلو: شاملو از دانش ئوری و نظریات ادبی پائینی بخوردار بود. بسیاری از تفسیرهای او درمورد ادبیات کلاسیک ایران اشتباه بوده است. به گمان من شاملو تعبیر و تفسیر درست و مناسبی از ادبیات کلاسیک ما نداشت. تفسیرهایی شاملو در مورد فردوسی و حافظ ارایه می دهد، ارزش والایی ندارد.
به نظر شما- شعر شاملو با توجه به آموزه هایش، تا چه حد شرقی و تا چه حد غربی است؟ کدام یک از این نگرش ها- شاملو را تحت تاثیر بیشتری قرار داد؟
سپانلو: شاملو پیش از این که تاریخ ادبیات ایران و آثار کلاسیک ما را بخواند، علاقه ی وافری به ادبیات غرب داشت و مطمئنن بهره ها و تجربه های خاصی هم از ادبیات غرب برد. وقتی می گویم، تفسیرهایی که شاملو درباره ی فردوسی و حافظ دارد، برداشت غلطی است از همین روست که تسلطی بر آثار کلاسیک ندارد. او در سن پخته گی به خواندن جدی آثار و متون کلاسیک ادبی ایران روی آورد، به همین خاطر حتا معتقدم شاعر بودن شاملو معجزه است. زیرا دانش تئوری و نظریات ادبی او نسبت به زمانه ی خود پایین بود، اما او در شعر ایران پدیده یی یگانه شد و به همین خاطر می گویم شاعر شدن او یک معحزه است. اما شاملو، یک شاعر ذاتی است که ذات فرّار شعر را دریافت. البته تحت تاثیر ادبیات غرب تا شعر کلاسیک ایران.
حالا خود جنابعالی که چندین دهه است در عرصه ی شعر و ترجمه فعالیت دارید، تلقی شما از شعر چیست؟ به این لحاظ که همراه جریان شعری شاملو بوده ئید؟
سپانلو: دغدغه ها و نگرش های من در شعر می تواند بسیار متفاوت باشد. مثل هر نویسنده یا شاعری به آزادی، عشق و صلح باور دارم. ولی دغدغه ی اصلی من همیشه مبارزه با خود هست که باید وسوسه ی هر هنرمندی باشد. شاعر نباید خود را تکرار کند و کار مکرر و تکراری را نباید اصلن چاپ کرد.نسلی که شما به آن اشاره کردید، باید بگویم - من و همسالان شاعرم در این طیف- سعی کرده ییم جنبه های اجتماعی و دردهای مشترک و مسائل تعمیم یافته ی انسانی را فراموش نکنیم. مخاطب اثر علاوه بر درک زیبایی اثر در جست و جوی جهان بینی شاعر و نویسنده است و در پی این است که خالق اثر، به او چه چیزی الهام می بخشد. وقتی ما شعر می خوانیم، آرزو داریم چیزی به ذهنیت خود اضافه کنیم و به گمان من ((پیام و مفهوم)) در اشعار نسل ما یکی از ویژگی های برجسته و تاریخی این نسل است.
حالا بحثی در جامعه ی ادبی ما وجود دارد، تحت عنون جهانی شدن یا جهانی بودن شعر ما، شما با توجه به اینکه در عرصه ی جهانی شعر حضور دارید و ترجمه هم می کنید، شعر معاصر و امروز ما که شعر شما و شاملو هم در این حلقه قرار می گیرد، در جهان به خصوص فرانسه با چه کیفیتی ترجمه شده و از چه جایگاه و بازتابی برخوردار است؟
سپانلو: شاملو، هم چون (( فردوسی، مولوی، سعدی، حافظ و خیام )) جز میراث شعر ایرانی و پارسی است.شاملو همواره در دوران حیات شاعرانه گی اش، فراتر از عادت ها حرکت می کرد و این خود ندای تازه یی بود که در عین حال بشریت را مخاطب قرار می داد.متاسفانه اشعار شاملو خوب و حرفه یی ترجمه نشده اند. یعنی بیشتر شاعران ما در ترجمه ی اشعارشان به زبان های دیگر بدشانش بوده اند. ترجمه هایی که من از شعر شاملو به فرانسه دیده ام، اغلب حق را ادا نمی کند.(ولی مجموعه شعری که از من به زبان فرانسوی ترجمه شده، راضی کننده است)شعر شاملو ظرفیت های چندگانه یی دارد، و مترجم صرفن نمی تواند (کلمه) را معنی کند، بل که باید ترجمه، هنر زبان ورزی و لحن شاملو را هم منتقل کند. این ظرفیت های شعری شاملو کار مترجم را سخت می کند. با این حال یک زمان شاملو جز پنج نفر نامزد نهایی دریافت جایزه نوبل ادبی در جهان شد که بالاخره آقای (گلدینگ) این جایزه را دریافت کرد. شاملو به خود من گفت: ((وقتی خبرنگار سوئدی به من تبریک گفت، خیال کردم جایزه ی نوبل را گرفته ام. در صورتی که به خاطر حضور من در بین پنج نفر نامزد دریافت جایز بود ))با این وجود حضور نام شاملو در کنار کاندیدای جایزه نوبل ادبی، خود سند قاطعی است به ظرفیت ها و جایگاه والای ادبی او در شعر جهان.
مرکز خلاقیت و نوآوری و بدعت گذاری شاملو را در چه نوع شعر یا کدام یک از کتاب های شعر ایشان می دانید؟
سپانلو: پاسخ این پرسش کمی به سلیقه بسته گی دارد، اما در فراز و فرودهای زندگی شعری شاملو من سه قله را انتخاب می کنم.
(هوای تازه – دشنه در دیس- ترانه های کوچک غربت)اگر بخواهیم شعر شاملو را به عنوان میراث فرهنگی معاصر ایرانیان تلقی کنیم، چه گونه می توان از این میراث در جهت اعتلای فرهنگی و شعر معاصر ایران بهره ی لازم را برد؟
سپانلو: به گمانم با الگو کردن تلاش های خستگی ناپذیرش، نگاه نافذ به زندگی، زبان و عشق اش به انسان و آزادی می توان به این نتیجه رسید. اما نه با تقلید از سبک شخصی و درونی شده ی او.
پایان
پس از نگارش: در حین حروف نگاری این متن، بارها مسئله ی دستگیری و در بند بودن نویسنده گان، روزنامه نگاران و فعالین اجتماعی و سیاسی کشور به ویژه دستگیری "شادی صدر"، در جریانات اعتراض نسبت به نتایج انتخابات ریاست جمهوری، ذهن و روح ام را آزرد!!

۱۳۸۸ تیر ۳۱, چهارشنبه

چقدر بوی مرگ می دهد این روزها...

عمری به طول مرگ دارد
این حسرت بلند
"آیا سپید می شود این جامه ی سیاه؟"
این سوگ سالیان
سبزینه ی بهار
در سال ِ هیچ گاه
بر زردی خزان؟
پیر از گذرگه مایوس فصل ها
انسان روحی مشوش است
بر خاک ِ بویناک
تا بر کدام خیال
بسازد
دنیای دیگری.
بخشی از شعر"جلال خسروی، شاعر جنوبی"
چه قدر بوی مرگ می دهد این روزها... روزهایی که گذشت، روزهایی که در آن هستیم و روزهایی که ...
پس از به شهادت رسیدن هموطنانمان در جریانات پس از نتایج انتخابات، مرگ حلقه ی هنرمندان را نیز سخت در برگرفته است.
پس از، درگذشت (( مهدی آذر یزدی، محمد حقوقی، فرخ لقا هوشمند، ماشاء الله رضا زاده، اسماعیل فصیح و …))، به تازه گی هم مجتبا تکین (عکاس با سابقه ی خبری و دبیر گروه عکس خبرگزاری مهر و روزنامه بین المللی تهران تایمز) به همراه خانواده اش در سانحه ی تصادف و عبدی یمینی، آهنگساز و تنظیم کننده ی برجسته ی کشورمان در حادثه ی سقوط پرواز تهران- ایروان به جمع هنرمندان از دست رفته ی این روزها، پیوسته اند.
درگذشت این هنرمندان و نوینسده گان گران ارج و از دست داده شده را به جامعه ی فرهنگی و هنری کشورمان تسلیت عرض می کنم.
در آستانه ی سالگرد از دست شدن زنده یادان احمد شاملو و خسرو شکیبایی نیز قرار داریم...
ناگهان / تو نمردی!/ و مرگ تنها شد/ .../ گریه های ما/ روی دست دریا مانده بود.
شعری از "فراز بهزادی، شاعر جنوبی"

اینجا را باز کنید و بخوانید

۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه

« اینترنت، یکطرفه عاشق من است!»

گفت و گوی غلامرضا شبانکاره با علی باباچاهی:
« اینترنت، یکطرفه عاشق من است!»
shabankareh1362@yahoo.com

اشاره: علی باباچاهی، در حوره ی شعر و پژوهش نامی بس آشناست. او کسی ست که در چندین حوزه ی ادبی از جمله سرایش شعر کودک،تحقیق و پژوهش و نقد و بررسی آثار در خوری را به جامعه ی ادبی ایران تقدیم کرده است. او حتا در کارنامه ی فرهنگی و ادبی خود، تجربه ی روزنامه نگاری را دارد. باباچاهی مدتی بخش شعر مجله ی نافه را مدیریت می کرد. از آثار شعری او نیز می توان به ((در بی تکیه گاهی، آوای دریا مردان، منزل‌های دریا بی نشان است، عقل عذابم می‌دهد، قیافه ام که خیلی مشکوک است اشاره کرد و به تازه گی ها هم مجموعه شعر "پیکاسو در خلیج فارس" را از سوی انتشارات ثالث روانه ی بازار کتاب کرده است.)) باباچاهی علاوه بر دفترهای دیگر شعری، در زمینه ی تحقیق و پژوهش آثار مرجع و درخشانی دارد که می تواند سالهای سال نیازهای علاقمندان و فعالان عرصه ی شعری در ایران را پاسخ گو باشد. گزاره‌های منفرد (بررسی انتقادی شعر امروز ایران)در سه جلد، بیرون پریدن از صف (گفتگو، نقد و نظر، مقاله، شعر امروز، زن امروز(گزینش و بررسی شعر زنان)، شروه سرایی در جنوب ایران، این بانگ دلاویز (شعر و زندگی فریدون توللی، زندگی و شعر اسماعیل شاهرودی)تالیفات علی باباچاهی در حوزه ی نقد و بررسی شعر است.آن چه در پی می خوانید گفت و گوی تلخیص شده ی غلامرضا شبانکاره با علی باباچاهی است که به بررسی وضعیت ترجمه ی آثار باباچاهی در خارج از کشور،موانع و راهکارها ی جهانی شدن شعر ایران و نقش اینترنت در معرفی آن پرداخته است.سرویس ادبیات بیرمی خوشحال خواهد شد، شاعران،منتقدان روزنامه نگاران و علاقمندان، در این زمینه نظرات خود را به طور مکتوب در اختیار سرویس ادبی نشریه بیرمی قرار دهند.


شبانکاره: آقای باباچاهی! آیا شما از چاپ و بازتاب آثار و کتاب هایتان در جوامع بین المللی - خارج از کشور ـ اخبار و اطلاعاتی دارید؟باباچاهی: می توانم این را بگویم، به صورت جدی کارهایم در آن جا چاپ نشده است.
شبانکاره: از منظر خود، چرایی این کم کاری را در چه می بینید؟باباچاهی: کم کاری را قبول دارم. در غرب وسایر کشورها اثری مستقل و به طور خاص از آثار شعری و ذوقی ام ترجمه و چاپ نشده است. کما این که گاهاً فرصت هایی نیز برایم مهیا شده است که منجر به ترجمه ی آثارم در هیات اثری مجزا و مستقل، به زبان های دیگری چاپ شود ولی به دلایلی چند این مهم صورت نگرفت که می توانم به برخی از آنها، اشاره کنم. یکی علایق دوستان ایرانی است که به حذف بعضی ها اقدام می کنند. حالا این حذف از شرکت در جشنواره و فستیوال ها گرفته تا گزینش شاعران برای ترجمه ی آثار و کتاب هایش به زبان ملت های دیگر. یکی دیگر از این موارد قرار گرفتن یا نگرفتن در حلقه های ادبی و فرهنگی است که احیاناً با برخی از نهادهای بین المللی فرهنگی و ادبی جهان ارتباط دارند، می باشد. اگر از سوی این افراد مورد پذیرش واقع شوی، مسلماً منجر به ترجمه یا انعکاس فعالیت ادبی شاعر در برخی از محافل جهانی خواهد شد.البته گاهی اخباری می شنوم. به طور مثال دو سال پیش خبر دار شدم، در چین یک آنتولوژی شعر چاپ شده است و از من کارهایی نیز چاپ شده بود، یا 30 سال پیش در برخی از منابع به زبان هلندی کاری صورت گرفته است؛اما نمی دانم این کار به چه شکل و یا چه کیفیتی انجام گرفته باشد. البته در برخی از کارهای این چنینی نیز ،دوستان ایرانی لطف می کنند و بعضی ها را حذف می کنند که من نیز از این کار بی نصیب نبوده و نیستم! چند شعر نیز از من به زبان عربی ترجمه شده است.نکته مهمی را دوست دارم این جا برایتان بیان کنم، دنیا خیلی بزرگتر از این است و شاعر برای به رؤیت درآوردن خویش نه تنها باید تلاش های زیادی کند بل که عمر نوح نیز باید داشته باشد.البته برخی بوده اند که در سن جوانی به عنوان شاعری ماندگار مطرح شده باشند. در این اوضاع و احوال جریانات شعری امروز ایران به گمان ام شاعر ایرانی باید خیلی جان سخت باشد تا بتواند در حلقه ی شعر ایران کارش حضوری توامان داشته باشد و میدان را نبازد و در دراز مدت نیز شعرهایش مقبولیت اجتماعی پیدا کند و ماندگار شود. باید از تعریف و تمجیدهای مقطعی دور ماند و به مطرح شدن های گذرا و افراطی اعتنائی نکرد. نمی تواند با روابط فردی با خارج از کشور و یا با ترجمه ی اثر ی، خود را شاعری جهانی دانست!یکی دیگر از عوامل عدم ارائه آثار در جوامع بین المللی نبود تلاش و اهتمام های فردی خود من نیز هست. در این گونه فعالیت ها« کنش» و «تمایلات» فردی شاعر نیز نقش مهمی را ایفا می کند که درون من این احساس کم رمق است.
شبانکاره: از دوستان ادبی اتان در خارج از کشور یا مترجمی از کشورهای دیگر در رابطه با ترجمه ی آثار شما پیشنهادی را مطرح نکرده اند ؟باباچاهی: ابتدا این نکته را بگویم که من دوستان زیادی در خارج از کشور ندارم و اگر هم داشته باشم از دوستان قدیمی ام هستند که الان ارتباطی با یکدیگر نداریم یا ارتباط ام کم است. مسلما ترجمه ی آثار نویسندگان و شاعران ایرانی و بازتاب و انعکاس کارنامه ی ادبی این افراد بیشتر در رابطه های فردی و میزان سعی و تلاش آنها با مترجمین ، حلقه ها ،مراکز فرهنگی و ادبی بین المللی در خارج از کشور بر می گردد که این مهم نیز به مسائلی که پیش تر بیان داشتم،بر می گردد. البته من اصلا آدم متوهمی نیستم!یدالله رویایی که در فرانسه به سر می برد و در حوزه ی ادبیات نیز پرتلاش است همواره با یکدیگر مکاتبه می کنیم .مرتب برایم نامه می نویسد و کتاب را برای یکدیگر ارسال می داریم. ولی در این زمینه چنین پیشنهاداتی را نه من و نه او مطرح کرده است. از سوی ناشر یا مترجم خارجی نیز در راستای ترجمه ی آثار من تا الان پیشنهادی دریافت نکرده ام.
شبانکاره: سانسور آثار ادبی مثل شعر، نمایش نامه ، داستان، ترجمه و... ـ تأخیر در مجوز کتاب و ماندن اثر در صف طویل نشر مجوز کتاب در وزارت فرهنگ و ارشاد چه تاثیر منفی و مخربی می تواند در پیشرفت شعر و ادبیات امروز ایران می تواند داشته باشد؟باباچاهی: من در پاسخ به این پرسش شما به نوعی دچار«تعلیق» هستم. من آثاری داشته ام که در سال 86 نوشته شده و در همین سال نیز از سوی ارشاد مجوز گرفته و چاپ شده است. اما دو اثر نیز دارم که هنوز چاپ نشده اند که به آنها اشاره کردیم. من فکر می کنم نوع و نحوه ی ارتباط ناشران با ارشاد بسیار متفاوت است و رابطه ی ناشران با ارشاد است که به نوعی کارها را پیش می برد. به هر حال نوع رابطه یی که ناشران و وزارت فرهنگ و ارشاد ایجاد می کنند و ذهنیتی که از ناشران دارند در تصمیم گیری برای دریافت مجوز کتاب نقش مهمی دارد. به هر صورت انتشار مداوم و تجدید چاپ آثار مؤلفان و نویسندگان تأثیر مهمی در شناساندن و پیشرفت ادبیات فارسی معاصر دارد. عدم چاپ آثار ادبی نویسندگان ، شاعران و مترجمان ایرانی خلل بسیاری در برگزاری همایش ها، جوایز جشنواره های ادبی و فعالیت فعالیت های ناشران و مولفان داشته است که همین نکته باعث رکورد فرهنگی و نشر در کشور شده است.
شبانکاره: چند سال پیش در نشریه ی « کتاب هفته» بود، در مقاله یی سخن از موانع جهانی شدن شعر معاصر ایران و موانع آن کرده بودید و در آن محدودیت زبان فارسی را دلیل عدم جهانی شدن شعر فارسی مطرح نمودید. واقعاً زبان فارسی را دلیل جهانی نشدن شعر معاصر می دانید؟باباچاهی: البته من مثل 15 سال پیش دیگر «محدودیت زبان فارسی» را به آن شکل افراطی و حدت آن وقت ها مطرح نمی کنم. چون اکنون شرایط بهتر و امکانات بیشتری ایجاد شده است، که شاعران ، شعرشان را به سایر ملل نیز معرفی و ارائه کنند. با وجود « اینترنت» این امکان وجود دارد که شعر ما به تدریج به وسیله ی این ابزار در دنیا شناخته شده و توسعه یابد. احتمالا « آدم های بیکار!» زیاد هستند که به شعر و سرایش توجه دارند و از طریق اینترنت یا همان« دنیای مجازی» با فعالیت های ادبی ایرانیان نیز آشنا شوند. ما دیگر در ((دنیای فرا زبانی ـ فرا زمانی ـ فرا مکانی)) زندگی می کنیم. به نظر می رسد بستر حضور شعر معاصر و امروز ایران بیشتر فراهم شده است تا موقعیت و ظرفیت خود را در دنیا به نمایش بگذارد. گسترش "اینترنت" از عواملی است که می تواند به علاقمندان شعر فارسی این امکان را در سطح جهان بدهد که بتوانند تحقیقات و پژوهش های خود را انجام دهند و دسترسی شعرشناسان خارجی به شعرهای شاعران ایرانی به آسانی قابل دریافت باشد. مهاجرت افراد به خارج از کشور می تواند زمینه ساز ترجمه ی شعر معاصر ایران در آن کشورها باشد ولی این گونه فعالیت ها خیلی پراکنده و ناچیز است. ما باید جدی تر به این مقوله توجه داشته باشیم.
شبانکاره: البته آقای باباچاهی از اواسط دوره ی قاجاریه و بعدتر نیز دوره ی پهلوی، شرق شناسان بزرگی به ادبیات ایران و به طور خاص «کلاسیک» ما توجه کردند و آثار برجسته یی نیز نوشتند و به ملت خود عرضه داشتند، و حتا گاهی انها بودند که شاعران و متفکران ایرانی را به خودمان شناساندند و این فعالیت کماکان ادامه دارد و حتا در سطح پیشرفته تر و جهانی تر هم ادبیات کلاسیک ایران اهمیت یافته و مطرح شده است تا جایی که در یکی و دو سال گذشته « مثنوی معنوی» مولانا پرفروش ترین آثار ادبی کتاب فروشی های امریکا بوده است و دو سال گذشته نیز یونسکو برنامه های ویژه یی در سطح جهان برای مولانا ترتیب داد و سال فرهنگی 2007 به نام «مولانا» نام گذاری شد.چرا ما برای معرفی و مقبولیت شعر و ادبیات کلاسیک ایران نه تنها دچار مشکل نیستیم بل که خارجی ها اشتیاق و سرمایه گذاری های بیشتری نسبت به خودمان در این عرصه دارند، ولی درباره ی شعر معاصر به خصوص برای شناساندن و مقبولیت شعر امروز و جریان های ادبی سال های اخیر ایران دچار مشکل هستیم؟! اصلاً علت تفاوت برخورد با این دو جریان را چگونه ارزیابی می کنید؟شاعران کلاسیک ما هم چون مولانا، سنت فرهنگی ایران در قرن های متمادی را تسکیل می دهند، این سنت ها هم تائید شده هستند. این تائید را هم از تاریخ- نه از دولت و حکومت ها- گرفته اند. تصور من این است شرق شناسان غالبا سنتی فکر می کنند، سنت نیز خودش را در قله ها به روئیت و نمایش می گذارند. این مسائل – سنت ها- نیز بی خودی و تصادفاً سنت نشده اند. واقعاً این مسئله بحث چند جانبه یی را می طلبد. مدرنیته یا مدرنیسم از وضعیت موجود خودش احساس رضایت نمی کند. فرهنگی که رسانه های جهانی تبلیغ و صادر می کنند، احتمالا روح انسان های غربی شفا نمی بخشد.آبشخور معرفتی آثار کاستاندا و پائلوکوئلو از معرفت شرق نشات گرفته، گویا توجه به این نوع نگاه در غرب، در واقع مثل ضرورت استنشاق هوای تازه است، برای این که غربی ها از منظرهایی اشباع شده هستند. این احساس به استنشاق هواهای دیگر و توجه به شکل دیگری از معرفت را ضروری می دانند. شعر معاصر ایران (1300 تا 1388 ) در مقابل سنت شعری کلاسیک ما در قرن های مختلف و متمادی خیلی ناچیز است. جوان بودن شعر معاصر یکی از علت های جهانی نشدن آن است. شعرهایی که در صد سال اخیر سروده شده در مقایسه با شاعران غربی که در قید حیات هستند و عمری از آن ها می گذرد و مشهور هم هستند، حتماً می تواند با آن ها برابری کند و چیزی کم ندارد.در واقع ما تشنه ی شعر غیر خودی هستیم و شاعران و مردم ما مرعوب اسامی در غرب می شوند، در صورتی که حقیقت غیر از اینهاست.الان می گویند شعر امروز آمریکا روز به روز به سادگی رو می آورد. یعنی وجه ساده در شعر آمریکا تبلیغ می شود. به ساده گی شعر و ساده نویسی اعتقاد دارند. یه نکته یی اشاره می کنم، جامعه یی مثل آمریکا کمتر به شعر توجه می کند، زیرا تیراژ کتاب شعر در آنجا پایین تر از ایران است. من معتقدم این پیشنهادی است که دارد جامعه ی مصرفی آمریکا ارایه می دهد.دارد. حتماً هم حوصله ی توجه به شعر پیچیده و ژرف را ندارد. این آمریکایی ها یک نوع صورت شعر را ترویج می دهند. حالا در ایران شعرهایی داریم که جذاب اند و صورت های مختلفی هم ارایه می کنند و جامعه ی ما پیشنهاد تکثر صداها را داده است. به غنا و تنوعی که در شعر ما وجود دارد. کسانی که در ایران حضور ندارند با نادیده گرفتن افراد به هم دیگر ظلم می کنند؛ آن هم به دلیل عدم تجربه ی دموکراسی از یکدیگر چشم پوشی می کنند. البته در این میان مسافرت و رفت و آمد های شاعران ایرانی هم تاثیر مثبت دارد، ولی این ها خیلی ناچیزاند. باید چهره یی شایسته و واقعی از شعر معاصر ایران ارائه شود که این مهم نیز با تلاش و در اختیار قرار دادن امکانات و بسترسازی های لازم، می تواند ممکن شود. دولت و مراکز فرهنگی دولتی و غیر دولتی نیز باید به ایجاد مراکزی که مسئولیت ترجمه ی شعر به زبان های گوناگون خارجی را به عهده داشته باشند، اهتمام ورزند و قاعدتا نیز باید هزینه کرد. در ضمن مترجمانی نیز که در این مراکز و کانون ها فعالیت می کنند، می بایست به طور حرفه یی و مستمر به این کار بپردازند و نه به صورت تفننی و گه گاهی! الان نیز شاهد فعالیت های ذوقی و تفننی هستیم- فعالیت هایی که گاها منجر به ترجمه ی اشعار شاعرانی در خارج از کشور می شود، مانند همه ی مسائل اجتماعی، سیاسی- اقتصادی و مسائل دیگر کشورمان پراکنده و سرسری صورت می گیرد و در جامعه ی ما پراکندگی در همه ی سطوح زندگی ما مطرح است. در زمینه ی فرهنگ از مصائب نشر، توزیع، ترجمه، مجوز و حق التحریر و ... گرفته تا الخ ... . برای مترجمان، ترجمه ی شعر نه باید علاقه یی صرف باشد، بل که می بایست به عنوان شغل "مترجمی" نیز مطرح و برجسته شود. این مساله البته آرزویی آرمانی و ایده آلیستی است. به گمان ام در این موقعیت اگر به همه ی این ظرفیت ها ی ادبی و شعری ایران توجه می شد، دنیای شعری ما وضعیت بسیار مطلوبی می داشت. از سویی دیگر، متاسفانه شعر معاصر ایران از کانال های دولتی و رسمی آن هم با رویکردهای جناحی، خودی، غیر خودی، ملاحظه کارانه و غیر هنری و نا زیباشناسیک به خارج از کشور معرفی می شود که این مسئله نیز در شناخت درست جهانی شعر ایران آسیب وارد می سازد.
شبانکاره: آقای باباچاهی ما که به جهانی شدن شعر معاصر و امروز فارسی می اندیشیم، شما به عنوان شاعر فعال و پیش کسوت این عصر چه رابطه یی با «اینترنت» دارید؟باباچاهی: ارتباط من «باباچاهی» با اینترنت مثل عاشق های قدیمی ایرانی است. اگر عاشق های قدیمی می خواستند با «معشوق» خود ارتباط برقرار کنند و پیامی با یکدیگر رد و بدل نمایند با « واسطه» شکل می گرفت و این گونه ارتباط ایجاد می کردند. من نیز ارتباط ام با «اینترنت» با «واسطه» صورت می گیرد.
شبانکاره: تکنولوژی را برای ارتباط با مخاطب چگونه می بینید، در واقع تکنولوژی ، اینترنت و وسایل مدرن ارتباط جمعی ، و وب نویسی شاعران و نویسندگان چه نقشی در جذب مخاطب و پیشرفت ادبیات امروز برای این گونه وسایل مدرن ارتباط جمعی قائل یید؟باباچاهی: من پدیده ی «اینترنت» را مثبت می انگارم و آن را با روشن بینی نگاه می کنم و اینترنت در جذب کاربران به سمت ادبیات سهمی را برایش قائل ام. اگر مشخصاً وبلاگ و سایتی را راه اندازی نکرده ام، اما خوشبختم که می بینم وبلاگی 10 تا 15 شعر ام را ارائه کرده یا اثری از من را ترجمه کرده است. و این تلاش ها توسط اشخاص و افراد جامعه نیز صورت می گیرد نه این که خبرگزاری رسمی یا نهادی که مرتبط با فرهنگ و ادبیات باشد چنین کاری را انجام داده باشد و این خیلی اتفاق خوبی است.
شبانکاره: حال این واسطه ی بین عاشق و معشوق کیست؟باباچاهی: (باخنده) این ارتباط با واسطه اکثر اوقات توسط شاگردان و دوستان ادبی ، اطرافیان یا اعضای خانواده ام صورت می گیرد و به این شکل از رویدادهای ادبی و شعرآگاه می شوم. یا این که اگر سایت، وبلاگ یا خبرگزاری یی از من خبر، مطلب یا شعری زده باشد در جریان قرار خواهم گرفت و حتماً اگر مطلبی هم در نقد بررسی و بالاخره حرف و حدیث هایی که درباره ی شعر، آراء بازتاب و نظرات ادبی ام بر روی منابع اینترنتی آورده شوند، حتماً خبردار می شوم و آنها را مطالعه می کنم. شبانکاره: البته ارتباط شما با اینترنت کماکان یک طرفه است، چون خودتان مستقیماً وب نویسی نمی کنید و نمی توانید ارتباط مستقیم با مخاطب آثارشان داشته باشید و مولد هستیم مطالب ادبی تان در وب نیستید.من وب نویسی را با پذیرش مثبت نگاه می کنم ولی این را هم قبول دارم که رابطه یک طرفه است. بسیاری از شاعران و نویسندگان شخصاً به راه اندازی وبلاگ یا حتا سایت اقدام کرده اند؛ اما به هر حال با توجه به گرایش من به اینتر نت و نوع ارتباطی که با آن برقرار کرده ام، این نظر را دارم که از این پدیده ی مدرن غافل و عقب نمانده ام و به هر حال آثار و نوشتار زیادی از من در اینتر نت است. البته اگر به کسی نگوئید! من صاحب وبلاگی هستم که توسط دوستم "محمد لوطیج" اداره می شود. اما به هر حال این را بگویم « اینترنت یکطرفه عاشق من است!».